چرا نام امام زمان(علیه السلام) در قرآن نیامده؟
پاسخ: 1. زیرا روش قرآن تنها معرفی با اسم نیست.
2. نام هیچ یک از ائمه(علیهم السلام)در قرآن نیامده.
3. جعل اسم آسان است اما ایجاد یک صفت سخت است.
4. برای جلوگیری از تحریف قرآن.
5. برای اهل دشمنی، آمدن اسم هم سودی ندارد و برای اهل پیروی را صفت نیز کافی است
دعاهای حضرت رسول(صلی اله علیه و اله) در قرآن کریم
دعاهای حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) در قرآن کریم
دعاهای حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) در قرآن کریم جنبههای مختلفی داشته است؛ جنبههای شخصی، سیاسی و اجتماعی در دعاهای حضرت(صلی الله علیه وآله) مشهود است .
یکی از دعاهای ایشان که جنبه سیاسی دارد در آیه شریفه ۸۰ سوره مبارکه اسراء بیان شده است که میفرماید: «و قُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا؛ و بگو پروردگارا مرا [در هر کارى] به طرز درست داخل کن و به طرز درست خارج ساز و از جانب خود براى من تسلطى یارى بخش قرار ده».
در تفسیر این آیه شریفه، زمخشری گفته: «مراد از ادخال در صدق، ادخال در امر بزرگ رسالت است و منظور از اخراج صدق، این است که رسول اکرم(ص) از عهده امر رسالت برآید و بدون نقص و کاستی امر رسالت را به انجام برساند».
نكته آموزنده
نكته آموزنده
امام مجتبى (علیه السلام) گاهى مبالغ توجهى پول را، یكجا به مستمندان می بخشید، به طورى كه مایه شگفت واقع می شد. نكته یك چنین بخشش چشمگیر این است كه حضرت مجتبى (علیه السلام) با این كار براى همیشه شخص فقیر را بى نیاز می ساخت و او می توانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانه اى تشكیل بدهد و احیاناً سرمایه اى براى خود تهیه نماید. امام روا نمی دید مبلغ ناچیزى كه خرج یك روز فقیر را بسختى تأمین می كند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین روزى بخور و نمیرى، هر روز دست احتیاج به سوى این و آن دراز كند.
بخشش بى نظیر
بخشش بى نظیر
حسن بن على (علیه السلام) تمامى توان خویش را در راه انجام امور نیك و خداپسندانه، به كار می گرفت و اموال فراوانى در راه خدا می بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بى نظیر ثبت كرده اند كه در تاریخچه زندگانى هیچ كدام از بزرگان به چشم نمی خورد و نشانه دیگرى از عظمت نفس و بی اعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا است. نوشته اند:
«حضرت مجتبى (علیه السلام) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم كرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.»
رفتار محبت آميز پيامبردر قبال امام حسن (علیه السلام)
رفتار محبت آميز پيامبردر قبال امام حسن
طبق روايات مشهور، امام حسن هفت سال و شش ماه از عمر شريف خود را در كنار جدش رسول خداو دامان پر مهر آن بزرگوار گذراند.
و چنانكه از روايات استفاده مي شود، شايد بهترين دوران زندگي آن امام مظلوم همان چند سال بوده كه از هر جهت مورد محبت افراد خانواده و بخصوص جد بزرگوار خود قرار داشته است.
«روي البراء بن عازب قال «رايت النبي–و الحسن علي عاتقه يقول: اللهم اني احبه فاحبه » (1) ؛ براء بن عازب روايت كرده گويد: «پيغمبررا ديدم كه حسن را بر شانه خود داشت و مي فرمود: خدايا من او را دوست دارم تو هم او را دوست بدار.»
زهير بن اقمر گويد: پس از داستان شهادت امير المؤمنينهنگامي كه فرزندش حسن بن عليسخنراني مي كرد، مردي گندم گون و بلند قامت از قبيله ازد برخاست و گفت:
«لقد رايت رسول الله واضعه في حبوته يقول: من احبني فليحبه فليبلغ الشاهد الغائب و لولا عزمة من رسول اللهما حدثتكم » (2)؛ براستي كه رسول خدارا ديدم حسن را بر گردن خود سوار كرده بود و مي فرمود: هر كس مرا دوست دارد، بايد او را دوست بدارد، هر كه حاضر است اين گفتار را به آنكه غايب است برساند، و اگر اين دستورصريح رسول خدا نبود، من براي شما آن را نمي گفتم.
1) بحار الانوار، ج 43، ص 266.
2) تهذيب التهذيب، ج 2، ص 297
شب عاشقان بی دل چه شب دراز باشد
ليلة الرّغائب*: اوّلين شب جمعه ماه رجب را «ليلة الرّغائب» گويند; رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در روايتى كه فضيلت ماه رجب را بيان مى كرد فرمود: «از اوّلين شب جمعه ماه رجب غافل نشويد كه فرشتگان آن را «ليلة الرّغائب» ناميدند».
آنگاه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اعمالى را براى آن شب به اين كيفيّت بيان فرمود: «روز پنج شنبه اوّل ماه را روزه مى گيرى، چون شب جمعه فرا رسيد، ميان نماز مغرب و عشا دوازده ركعت نماز مى گذارى (هر دو ركعت به يك سلام) و در هر ركعت از آن، يك مرتبه سوره «حمد» و سه مرتبه «إنّا انزلناه» و دوازده مرتبه «قل هو الله احد» را مى خوانى; پس از اتمام نماز هفتاد مرتبه مى گويى: «أللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد النَّبِىِّ الاُْمِّىِّ وَ عَلى آلِهِ» آنگاه به سجده مى روى و هفتاد بار مى گويى: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ» سپس سر از سجده برمى دارى و هفتاد بار مى گويى: «رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، إِنَّكَ أنْتَ العَلِىُّ الاْعْظَمُ» بار ديگر نيز به سجده مى روى و هفتاد مرتبه مى گويى: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ» آنگاه حاجت خود را مى طلبى كه ان شاءالله برآورده خواهد شد.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در فضيلت اين اعمال فرمود: «كسى كه چنين نمازى را بخواند، خداوند همه گناهانش را بيامرزد… و در قيامت درباره هفتصد تن از خاندانش شفاعت مى كند، و چون شب اوّل قبر فرا رسد، خداوند پاداش اين نماز را به نيكوترين چهره، با رويى گشاده و درخشان و زبانى فصيح و گويا، به سوى قبر او مى فرستد، آن چهره نيكو به وى گويد: «اى حبيب من! بر تو بشارت باد! كه از هر شدّت و سختى نجات يافتى» از آن چهره نورانى مى پرسد: «تو كيستى؟ من تاكنون چهره اى از تو زيباتر نديده ام و بويى از بويت خوشتر به مشامم نرسيده؟!»
آن چهره نيكو پاسخ دهد: «اى حبيب من! من پاداش آن نمازى هستم كه تو در فلان شهر، فلان ماه و در فلان سال به جا آورده اى; من امشب به نزد تو آمدم، تا حقّت را ادا كنم و مونس تنهايى تو باشم و وحشت را از تو مرتفع سازم (و همواره در كنارت بمانم) تا زمانى كه همگى در روز رستاخيز برخيزند و در عرصه قيامت بر سرت سايه بيفكنم. (خلاصه هيچ زمانى پاداش اين كار نيك از تو قطع نخواهد شد)».(1)
*«ليلة الرّغائب» يعنى شبى كه به خاطر پاداش ها و فضيلت هاى فراوانى كه دارد، مورد ميل و رغبت فراوان است و يا به معناى «شب پاداش هاى فراوان» است، زيرا «رغائب» جمع «رغيبه» است كه هم به معناى «كار مورد رغبت» آمده است و هم به معناى پاداش و عطاى فراوان.
1. اقبال، صفحه 632; مرحوم علاّمه حلّى در اجازه اش براى «بنى زهره» اين روايت را به طور مشروح نقل كرده است (رجوع كنيد به: بحارالانوار، جلد 104، صفحه 125).
ضحاک سالها زیست اما با پشیمانی و حسرت.
ضـحـاک بـن عـبـداللّه مـشـرقى در واقعه عاشورا شرکت کرد اما کشته نشد. او بسیارى ازقضایا را از نزدیک دیده و نقل کرده است و جز راویان و تاریخ نگاران واقعهی عاشورا به شمار میرود. ضـحـاک مـى گـویـد: من و مالک بن نضر ارحبى در روز تاسوعا به خدمت امام حـسـیـن (ع) رسیدیم. بعد از سلام و احوالپرسى امام (ع) از علت حضور ما جویا شد٬ گفتیم :. آمـدیـم تـا خـدمت شما سلامى عرض کرده باشیم و از خداوند موفقیت شما را بخواهیم و تجدید عهدى هم شده باشد و اوضاع مردم را به اطلاع برسانیم که همه تصمیم به جنگ با شما گرفته اند، این شما و این مردم، اکنون هر تصمیمى که دارید بگیرید. امام (ع) در پاسخ فرمود:حسبی اللّه ونعم الوکیل. (خدا برای من کافی است) بعد که آمادهی خداحافظى شدیم , حضرت فرمود: چرا اینجا نمیمانید که مرا یارى کنید؟ مالک گفت : من٬ هم قرض دارم و هم زن و بچه و با این بهانه , امام (ع)را تنها گذاشت و رفت.
من گفتم : من نیزقرض دارم و زن و بچه اما حاضرم در رکـاب شـمـا بجنگم البته مادامى که شما سربازانى داشته باشید و جنگیدن من براى شما مفید بـاشد و خطرى را از شما دفع کنم و اما هنگامى که یاران خود را از دست دادید و بودن من براى شما فایدهاى نداشته باشد, مرا آزاد بگذارید تا صحنه نبرد را ترک کنم! حضرت هم تقاضاى مرا پذیرفت . صبح عاشورا نبرد آغاز شد. ضحاک بن عبداللّه اسب خـود را در وسـط خیمه ها بسته بود و پیاده جنگ مى کرد که دو نفر را کشت و دست یک نفر دیگر را قطع کرد. آن روز حضرت چندین بار فرمود: دستت شل مباد! خداوند متعال از اهل بیت پیامبر(ص ) جزاى خیر به تو عنایت کند. اکثر یاران امام حسین (ع) کشته شدند. غیر از سوید بن عمرو و بشیر بـن عمر کسى باقى نماند. دشمن به حضرت و اهل بیتش تسلط پیدا کرده بود. ضحاک بن عبداللّه به خدمت حضرت رسید و عرض کرد:. یابن رسول اللّه (ص)! مىدانى که بین من و شما شرطى بود که من از شما دفاع کنم مادام که یـارانـى داشته باشى و اگر بى یاور شدى و ماندن من براى شما فایدهاى نداشته باشد٬ در رفتن از میدان جنگ آزاد باشم. امام (ع) فرمود: درسـت مـىگـویـى اما چگونه مىتوانى خود را از اینجا نجات بدهى , اگر میتوانى برو که از طرف من آزاد هستى. ضـحـاک بن عبداللّه به طرف اسبش رفت. میگـویـد: سوار بر اسب شدم و حرکت کردم. لشکریان دشمن به من راه دادند تا از صف آنان بـیرون آمدم اما پانزده نفر مرا تعقیب کردند تا در قریه شفیه, نزدیک فرات , مرا یافتند. دو نفر از آنها (کثیر بن عبداللّه و ایوب بن مشرح) مرا شناختند و گفتند این شخص پسر عموى ماست، لذا خداوند مرا از دست آنان نجات داد.
ضحاک سالها زیست اما با پشیمانی و حسرت.
خوشبخت ترين مردم
رسول مهرباني ها محمد مصطفي صلي الله عليه و آله وسلم:
خوشبخت ترین مردم کسی است که با مردمان بزرگوار در آمیزد.
بحارالانوار ج۷۴ص۱۸۵
هر بار که نام حسین(ع) را بر زبان میاورم سوزشی در قلبم حس میکنم
يه جائيه تو دنيا همه براش مي ميرن
تموم حاجتا رو همه ازش مي گيرن
بين دو نهر آبه ، يه سرزمين خشکه
شميم باغ و لاله اش خوشبو ز عطر مُشکه
شباي جمعه زهرا(سلام الله عليها) زائر اين زمينه
سينه زن حسينه ، يل ام البنينه …
سلام بر حسين (عليه السلام)
اعمال ماه ذي الحجه
اعمال مشترك دهه اوّل
1ـ امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: پدرم حضرت امام باقر(عليه السلام) به من فرمود: پسرم! در دهه نخست از ماه ذى الحجّه، هر شب ميان نماز مغرب و عشا اين دو ركعت نماز را ترك مكن:
در هر ركعت سوره حمد و سوره قل هو الله را مى خوانى، پس از آن اين آيه (آيه 142 سوره اعراف) را مى خوانى:
فضيلت ماه ذي الحجه
ماه «ذى الحجّه»، آخرين ماه «سال هجرى قمرى» است و ماهى است بسيار پربركت. بزرگان دين هنگامى كه اين ماه وارد مى شد، اهمّيّت ويژه اى به عبادت در آن مى دادند. مخصوصاً در دهه اوّل اين ماه .در بعضى از روايات آمده است، شب هاى دهگانه اى كه قرآن در سوره «والفجر و ليال عشر» به آن سوگند ياد كرده است، شب هاى دهه اوّل اين ماه شريف است،و اين سوگند به خاطر عظمت آن است.
خداوند در سوره حج (آيه 28) ضمن بيان فريضه بزرگ «حج» سخن از «أيّام مَعْلُومات» گفته است كه مؤمنان بايد در آن به ياد خدا باشند. يكى از تفسيرهاى معروفِ «أيّام مَعْلُومات» كه در روايات نيز آمده است، ده روز اوّل ماه ذى الحجّه است. بنابراين، هم شب هاى آن عزيز است و هم روزهاى آن.
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه عبادت و كار نيك در هيچ ايّامى به اندازه اين ايّام (ده روز اوّل ماه ذى الحجّه) فضيلت ندارد.
افزون بر اينها، هم صدا شدن با زوّار خانه خدا در اين ماه، و ياد و خاطره مراسم باشكوه حج و معنويّت و بركات آن، حال و هواى ديگرى به انسان مى دهد; مخصوصاً براى كسانى كه در سلك زوّار سعادتمند خانه خدا قرار گرفته اند، يا با ياد و خاطره آنها همراهند.
وجود دو «عيد» مهمّ اسلامى عيد قربان (عيد اضحى) و عيد غدير (عيد ولايت) و روز «عرفه» و خاطره دعاى عجيب و بسيار گرانبهاى امام حسين(عليه السلام) در عرفات، شكوه و عظمت خاصّى به اين ماه بخشيده، و سزاوار است همه مؤمنان (مخصوصاً جوانان پاكدل) از فضاى آكنده از معنويّت اين ماه غافل نشوند و در خودسازى و تهذيب نفس بكوشند كه به پيشرفت هاى مهمّى نائل مى شوند.
اصلاحگر عصرها ونسلها:
«ولکل وجهه هومولّیها فاستبقوا الخیرات أین ما تکونوا بکم الله جمیعاً إنّ الله علی کل شیء قدیر»:
«هر طایفه ای قبیله ای دارد که خداوند آنرا تعیین کرده است (بنابراین زیاد در باره ی قبیله گفتگو نکنید و به جای آن) در نیکی ها و اعمال خیربر یکدیگر سبقت جویید و هر جا باشید خداوند شما را (برای پاداش و کیفر در برابر اعمال نیک و بد در روز رستاخیز) حاضر می کند زیرا او بر هر کاری توانا است ».(سوره بقره،آیه 148 )
صاحب تفسیر مجمع البیان می نویسد که : «این جمله از آیه ی شریفه در مورد یاران امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)تأویل و ترسیم شده است و منظور این است که خداوند یاران آن بزرگ ، اصلاحگر عصرها و نسلها را به هنگام ظهور او ، در هر نقطه ای از کره ی زمین که باشند،در کنار او گرد خواهد آورد».*
«جابر بن جعفی» از امام باقر (علیه السلام ) نقل می کند که حضرت در مورد این آیه فرمود:«سیصد و سیزده نفر یاران آن حضرت را برگرد او می آورد و بدون قرار قبلی خداوند آنان را گرد آورد همچون پاره های ابر پاییزی که به هم می پیوندند».**
ایستادگی و مقاومت حضرت مهدی در مقابل مرتدین:
«ای کسانیکه ایمان آوردید هر کس از شما از آئین خود بازگردد به خدا زیانی نمی رساند،خداوند در آینده جمعیتی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند، و در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران نیرومندند،آنها در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش کنندگان هراسی ندارند، این فضل خداست که به هرکس بخواهد(و شایسته ببیند ) می دهد و (فضل) خدا وسیع و خداوند داناست».(سوره مائده،آیه 54)
گفته شده است که این آیه شریفه در واقع یک پیشگویی غیبی است که از آن خبر می دهد و می فرماید:«خدای سبحان در مقابل دو جهرگی این مردم است ایمان و صدمه هایی که دین ، از ناحیه ی آنان خورده و در ازای اینکه اینان محبت غیر خدا را بر محبت خدا ترجیح داده اند و عزت را از ناحیه ی غیر خدا، طلب کرده اند و در مقابل اینکه در امر جهاد در راه خدا، سهل انگاری نموده و از ملامت ها ترسیدند به زودی قومی را خواهد آورد که آنها را دوست می دارد و آن قوم نیز او را دوست می دارند. مردمی که در برابر مؤمنین خاضع و در مقابل کفار،شدید و حکمت ناپذیرند،مردمی که در راه خدا جهاد می کنند و از ملامت هیچ ملامت گری پروا، نمی نمایند».***
پی نوشت:
*ابوعلی،طبرسی،تفسیر مجمع البیان،ج1و2،صص537-535
**شیخ جلیل محمد بن ابراهیم،نعمانی،غیبت،ص330
***محمد حسین،طباطبایی،تفسیرالمیزان،ج4،ص418
تصاويري زيبا از ضريح جديد حرم مطهر امام حسين (عليه السلام)
بازديد از ضربح حرم يار
مراجع آیات عظام آیتالله عبدالله جوادی آملی، شبیری زنجانی، شاهرودی، مصباح یزدی و… به زیارت ضریح جدید حرم مطهر امـام حسین(ع) رفتند و از کارگاه ساخت ضریح جدید امام حسین(ع) بازدید کردند.
کارگاه ساخت ضریح حرم مطهر امـام حسین(ع) از خرداد 87 فعـالیت خـود را آغاز کرد. برای ساخت این ضریح تاکنون بیش از چهار میلیارد و 500 میلیون تومان وجوهات نقدی و 143 کیلوگرم طلا از سوی مردم جمع آوری شده است.
در ساخت ضریـح پنج تن نقره و 120 کیلو طـلا استفاده شده و برای تزئینات داخلی ضریح هم از هنرمندان اصیل ایرانی از جمله خاتم کاری، مقرنس کاری، معرق کاری استفاده شده است.
نگـارگر این طـرح استاد فرشچیان و خطاط آن استاد حسینی موحد است که در کنار این هنرمندان بـزرگ، استادان دیگری از استان های شیراز، اصفهان و قم نقش بسزایی دارند.
با پایان عملیات ساخت ضریح در چند ماه آینده انتقال آن به کربلای معلی صورت می گیرد.
ساخت ضریح امام حسین یک کار سنگین و بینظیری است که چهار سال به طول انجامید و طراحی آن نیز توسط استاد فرشچیان انجام شد.
اساتید برجسته عملیات ساخت را بر عهده گرفتند و چوب آن نیز از کشور برمه انتخاب شد.
امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف درباره ظهور خود چه فرموده اند؟
مهم ترين سخن آن حضرت در اين باره مطلبي است که از طريق محمد بن عثمان ( دومين نايب خاص ) در پاسخ نامه اسحاق بن يعقوب، بيان فرموده اند. در آن جا آمده است: « … و اما وقت ظهور من به اراده خداوند متعال بستگي دارد. کساني که وقت آن را تعيين مي کنند، دروغ گو هستند … .»(1) ابوعلي مي گويد: از محمد بن عثمان عمروي شنيدم که مي گفت: « … و پرسيدم که فرج کي خواهد بود؟ پاسخ آمد: تعيين کنندگان وقت، دروغ مي گويند ».(2)
در بيان امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و روايات ساير ائمه عليهم السلام نيز تعيين وقت براي ظهور مردود شمرده شده است. البته حضرت فرموده اند: « براي تعجيل فرج، زياد دعا کنيد ».
پي نوشتها :
1. کمال الدين،ج2،ص237.
2. همان، ص236،ح3.
ميلاد فرزند شجاعت
سالها از شهادت جانگداز دختر پيامبر، حضرت زهرا ميگذشت. حضرت علي(ع) پس از فاطمه با امامه (دختر زادة پيامبر اکرم) ازدواج کرده بود. امّا با گذشت بيش از ده سال از آن داغ جانسوز، هنوز هم غم فراق زهرا در دل علي(ع) بود.
براي خاندان پيامبر، سرنوشتي شگفت رقم زده شده بود. بني هاشم، در اوج عزّت و بزرگواري، مظلومانه ميزيستند. وقتي علي(ع) به فکر گرفتن همسر ديگري بود، عاشورا در برابر ديدگانش بود. برادرش «عقيل » را که در علم نسب شناسي وارد بود و قبايل و تيره هاي گوناگون و خصلتها و خصوصيّتهاي اخلاقي و روحي آنان را خوب ميشناخت طلبيد. از عقيل خواست که: برايم همسري پيدا کن شايسته و از قبيله اي که اجدادش از شجاعان و دلير مردان باشند تا بانويي اين چنين، برايم فرزندي آورد شجاع و تکسوار و رشيد.(1)
اعمال ماه شعبان
آیت الله العظمی شیخ محمد علی اراکی
حضرت آیت اللّه العظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی(ره) در 24 جمادي الثاني 1312 ق. در اراك ديده به جهان گشود. پدرش، حجه الاسلام حاج احمد آقا، مشهور به ميرزا آقا فراهاني از علماي مشهور آن سامان بود. مادرش نيز از نوادگان امامزاده سيد حسن واقف است.وي پس از يادگيري خواندن و نوشتن، در نوجواني وارد حوزه علميه اراك شد و در درس استاد سيد جعفر شيثي حضور يافت و مقدمات علوم اسلامي را از او فرا گرفت. دروس سطح حوزه را نزد آيه الله العظمي سيد محمد تقي خوانساري به خوبي پشت سر گذراند. آيه الله اراكي هم زمان با تحصيل دوره سطح، در درس شرح منظومه آيه الله شيخ محمد باقر اراكي معروف به سلطان آبادي شركت كرد و از دانش آن حكيم فرزانه خوشهها چيد،ايشان سالها در درس آيه الله العظمي آقا نور الدين اراكي و آيه الله العظمي شيخ عبدالكريم حائري يزدي شركت كرد و از دانش و تقواي آن دو مرجع بزرگ تقليد شيعيان، بهرهها برد. آيه الله حائري علاقه زيادي به او داشت. نبوغ فكري آيه الله اراكي مورد توجه استاد قرار گرفت. آيه الله اراكي به سفارش استاد معمم شد. با يكي از بستگان ازدواج نمود.
توافق، در پشت پرده ى يك گذشت، مخفى شده است!
در روايت دارد كه: «گاهى مؤمن به همّ و غم مبتلا مى شود، چون در جاى ديگر روى زمين، مؤمنى به همّ و غمّ گرفتار شده است.» اين ارتباط روحى مؤمنان را مى رساند. چنان كه قرآن دافع و رافع بلا و غم است، ذكر فضايل اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ نيز چنين است. چنان كه دعا، هم دافعِ بلا است و هم رافع. بنابراين، ما بايد پيش از آمدن بلا بر سر مؤمنين و نيز براى رفع بلايا بعد از آمدن آن، دعا كنيم، و دعا كردن با صبر در برابر بلا منافات ندارد؛ زيرا ما را به بى صبرى دعوت نكرده اند.
در مشكلات بايد بنشينيم و با هم تفاهم كنيم و نتيجه ى صحيح را بگيريم. اگر مى خواهيم در زندگى به تفاهم برسيم، بايد بنشينيم با هم تفاهم كنيم و هر كس عقل و فهم و شعور بيشتر دارد بايد جور نادان را بكشد و او را به راه صحيح راهنمايى كند. بهتر اين است كه به جاى ايراد گرفتن، به فكر برطرف كردن عيوب يكديگر باشيم. بايد راه توافق را پيدا كرد، اگر به آن نرسيم، زندگى ها بر باد خواهد رفت. توافق هم در پشت پرده ى يك گذشت، مخفى است.
همیشه در محضر خدا هستیم
ما مهمان خدا هستيم ؛ در سفره او هستيم ، مى بيند ما را، مى داند ما چه كار مى كنيم ، مى داند كه ما خيال داريم چه كنيم ؛ بهتر از ما مى داند خيالات ما را. ما يك چيزهايى را خيال مى كنيم و خيال مى كنيم اين خيالات ما واقعيّت پيدا مى كند، و آن خيالات واقعيّت پيدا نمى كند، [و] خدا مى داند بر عكس است ؛ آنهايى را كه خيال مى كنيم واقعيّت پيدا مى كند، واقعيّت پيدا نمى كند، و آنهايى را كه خيال مى كنيم واقعيّت پيدا نمى كند، واقعيت پيدا مى كند، تا اين مقدار مطّلع است !
خدا كه مطّلع است ، معلوم [است ]، ملائكه اش ، رُسُلش ، همه جا در راست ، چپ ، اين طرف آن طرف ، همه جا هستند.
نمى شود از خدا مخفى كرد؛ خوب پس [حالا] كه نمى شود مخفى كرد و خدا مى بيند، مى داند و قادر هم هست ، يك چيزهاى را دوست دارد، يك چيزهايى را دوست ندارد و براى خودِ ماست ، والاّ براى او فرقى نمى كند؛ و اگر اين جور است ، آيا ما بيش از اين حاجت داريم كه همين قدر مطّلع باشيم كه ((خدا بر ظاهر ما و بر باطن ما مطّلع است ))؟
***************
چندين چراغ داريم و بى راهه مى رويم!
|
|
||
|
|
نماز جماعت
اعراض از نماز جماعت و اهمیت ندادن به مسجد و جلسات مذهبی ،گناه است . مسلمان واقعی باید به هنگام نماز، در مسجد در صفوف جماعت باشد.خلوت بودن مساجد،هنگام نماز اول وقت و پر جمعیت بودن خیابان ها ،مراکز تفریحی و سینماها در آن زمان، حاکی از آن است که جامعه مقید به نماز نیست و عدم تقید به نماز عقوبت داردو مورد نکوهش قرآن کریم واقع شده است:«وای بر کسانی که در وقت نماز ،غافل از آنند»(ماعون /5-4)
غیبت امام عصر عجلاللهتعالیفرجه،
در ابتدای نیمه دوم قرن سوم ( ه. ق)، شیعیان با غیبت امام و پیشوای خود مواجه شدند. بیشک غیبت اگر پیشینه تاریخی و دلایل نقلی کافی نمیداشت، برای پیروان ائمه(علیهمالسلام) و معتقدان به جریان امامت، به عنوان یک بحران جدی تلقی میشد اما این موضوع به دلیل سابقه تاریخی و پیش بینی های مکرر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و أئمه (علیهمالسلام)، از نظر شیعیان مخصوصا آگاهان، یک رخداد عجیب و دور از انتظار نبود. ولی با این حال باتوجه به نامأنوس بودن این قضیه برای عموم مردم، این موضوع موجب حیرت و سردرگمی عدهاى در مورد جانشین امام عسکری (علیهالسلام) و امام بعد از او شده بود اما بنا به پیشبینیها و تدابیر حکیمانه امام عسکری (علیهالسلام) در مورد نحوهی معرفی نمودن فرزندش به خواص اصحاب و شیعیان خود، این موضوع یعنی معرفی و شناسائی آخرین حجت الهی (عجلاللهتعالیفرجه) و غیبت آن حضرت از انظار عمومی، به بهترین وجه در میان مردم توجیه شد.
فاطمه (سلاماللهعلیها) الگوی زمان
زهرا که از فروغش عالم ضیا گرفته
دین نبی ز فیضش نشو و نما گرفته
مریم زمکتب او درس حیا گرفته
جشنی به عرش اعلی بهرش خدا گرفته
حضرت زهرا سلام الله علیها اسوهی همه است، اسوهی عهد و عصر خاصى نیست. از این روست که امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) همان نجاتدهندهی بشر در آخرالزمان فاطمه (سلاماللهعلیها) را اسوهی خویش میخواند. امام زمان (عجلاللهتعالیفرجه) در رابطه با حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فرمودند: «و فى ابنه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) لى اسوه حسنه» ؛ «دختر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برای من الگوی حسنه است.» 1 نكتهای كه میتوان از این حدیث به طور مشخص استفاده كرد آن است كه زندگانی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بهطور خاص و ویژه قابلیت بحث و تأمل را دارد زیرا نیازها و مسایل جامعهی امام عصر (عجلاللهتعالیفرجه) را سیره و سلوک فاطمه (سلاماللهعلیها) پاسخ میدهد؛ اول از آن جهت كه ایشان طبق گفته قرآن و احادیث اهل بیت از مقام عصمت برخوردار هستند. دوم آنكه ائمه معصومین (علیهمالسلام) كه خود الگوهای حسنه هستند (طبق فرمایش قرآن) دستور به تبعیت و الگوبرداری از آن حضرت دادهاند.
چشمهاى جویندهی ما باید زندگى او را سراپا به نظاره بنشیند، چه آنکه سیرهی این هدیه بزرگ خدا مشعلى است که ما را از شبهاى جهل و گودالهاى انحراف رهایى می بخشد. فقیهان مستند برخى از فتاوى خود را فعل فاطمه (سلاماللهعلیها) و تاسى به آن حضرت (علیهاالسلام) قرار دادهاند. به عنوان نمونه صاحب جواهر زیارت قبور در شنبه و پنجشنبه را بر پایهی تاسى به فاطمه (سلاماللهعلیها) مستحب موکد می شمرد.
امام صادق (علیهالسلام) در بیان جایگاه شناخت او فرمود: «کسى که فاطمه را بدرستى بشناسد «شب قدر» را درک کرده است.» 2
درك نگاه عامل مهمی در الگوبرداری از ائمه معصومین (علیهمالسلام) از جمله حضرت زهرا (سلامالله علیها) است؛ درك نگاه و رجوع به احادیث در كنار الگوبرداری از زندگانی آن حضرت تا بدان جا با اهمیت است كه انسان را از افراط و تفریط حفظ میكند.
رجوع به احادیث اهل بیت و سعی در كسب جهانبینی برای شیعیان و محبین آن حضرت زمینهای را فراهم میكند تا بتوانند با درك و فهمی كامل از آن بزرگواران پیروی كنند.
پاورقی :
1. الغیبه طوسى، ص286، ح245 ; احتجاج، ج2، ص279 ; بحارالأنوار، ج53، ص180، ح9 .
2. بحارالانوار،43 / 65.
>
آیا حضرت ام کلثوم در واقعه کربلا حضور نداشتند؟
چیزی که از تاریخ کربلا در این رابطه بدست می آید این است که حضرت ام کلثوم در کربلا حضور داشته اند.
ام کلثوم دختر امیر المؤمنین علی(ع) که زنی با فصاحت وبلیغ وسخنور بود ودر مدت اسارت پیوسته با سخنانش ستم حکام را افشاء می کرد ، وقتی کاروان اسراء را به کوفه وارد کردند ، درجمع انبوه حاضران به سخن پرداخت وآنان را بخاطر سستی وکوتاهی در یاری کردن امام حسین علیه السلام نکوهش کرد . دربدو ورود به کوفه مردم به تماشای آنان گرد آمده بودند . ام کلثوم بر سرآنان فریاد کشید:یا اهلَ الکوفه ! اَ ما تستحیُونَ مِنَ الله ورَسولهِ اَن تَنظُروا الی حرم النبی؟! ۰۰۰ای مردم کوفه ! آیا از خدا و رسولش شرم نمی کنید از اینکه به حرم و دودمان پیامبر نگاه می کنید؟! ۰۰۰(۱)ودرجای دیگر چنین آمده است هنگام ورود اهل بیت علیهم السلام به شام نیز ام کلثوم شمر را طلبید واز او خواست که آنان را از دروازه ای وارد کنند که اجتماع کمتری باشد وسرهای مقدس ومطهر شهدا را دورتر نگه دارند تا مردم به تماشای آنها پرداخته وکمتر به چهره اهل بیت پیامبر (ص) نگاه کنند . شمر به لحاظ بی دینی وخباثت ذاتی دقیقاًبرعکس خواست او عمل کرد واسیران را از دروازه ساعات وارد دمشق کرد.(۲)دوست عزیز :همانطور که ملاحظه می فرمایید حضرت ام کلثوم در واقعه کربلا حضور داشته اند اما اینکه چرا در سوگواریها از ایشان سخنی به میان نمی آید باید گفت تک تک افرادی که درحادثه عاشورا شرکت داشته اند رسالتی داشته ونقشی را ایفا کرده اند اما میزان وعمق رسالت آنها با یکدیگر فرق می کند مثلاً در مجلس یزید غیر از حضرت زینب سلام الله علیها حضرت سجاد علیه السلام نیز سخنرانی کرده اند اما به اندازه ای که درباره حضرت زینب (س) سخن گفته می شود درباره ایشان صحبتی به میان نمی آید وعلت این امر آن است که حضرت زینب (س)نقش چشمگیرتر و وسیعتری در این زمینه داشته اند ومدیریت در شرائط بحرانی واقعه بدست زینب (س) بوده است وبخاطر همین در سوگواریها وعزاداریها بیشتر از ایشان سخن به میان می آید وبه مراجعه به تاریخ کربلا می بینیم که غیر از حضرت زینب سلام الله علیها حضرت ام کلثوم وفاطمه دختر امام حسین علیه السلام اسیران آزادیبخشی بودند که نقش بزرگی دراین واقعه ایفا کرده وذهنیت مردم را از اسیران جنگی متحول ساختند .البته غیر از این مسأله عاملی که باعث می شود از ایشان سخنی به میان نیاید یا کمتر از ایشان صحبت شود، کم اطلاعی بعضی از مبلغین از جریانات عاشورا وتکیه بر مرثیه ها وسخنرانیها تکراری وعدم توجه به پویایی واقعه عاشورا است که باید به این مسئله توجه شده ومبلغینی که رسالت عظیم رساندن پیام عاشورا را به مردم دارند احساس مسئولیت بیشتری دراین زمینه کنند ومطلب نو و درسهای تازه ای از واقعه سراسردرس وآموزنده عاشورا بیرون کشند.
**********
منابع ومآخذ۱- پیامهای عاشورا ،جواد محدثی ،ناشر : اداره آموزشی های عقیدتی سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه ، ص۳۰۹ ، مقتل الحسین ، مقرّم ، ص۴۰۲- پیامهای عاشورا ، جواد محدثی
محبّت اهل بیت علیهم السلام اساس و جان دین است(مرحوم خبازیان )
این روایت را بخاری از علمای بزرگ اهل سنت در صحیح و مسلم در صحیح مسلم و ابن عبد البرّ در استیعاب و همچنین اکثر علمای عامّه نقل کرده اند.
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت که می شود اصحابم را می آورند-نه امتم را- بین من و عده ای از آنها فاصله می شود. اینها را دست چپ به طرف جهنم می برند. من می گویم: ربّ اصحابی اصحابی. خدایا اصحابم کجا رفتند؟ چرا اینها را به جهنم می بری؟
فاطمه سلام الله علیها پاک و پاکیزه به دنیا آمد
روز بیستم ماه جمادی الثانی:
1. ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در چنین روزی حضرت حوراء انسیه عذراء بتول ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در سال پنجم بعثت در مکه مکرمه به دنیا آمد1. بنابر قولی ولادت حضرت در دهم جمادی الآخر است2
ازدواج حضرت عبدالله علیه السلام با آمنه علیها السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت عبدالله علیه السلام پدر بزرگوار حضرت محمّد صلّی الله علیه وآله در میان فرزندان عبدالمطلب علیه السلام امتیاز و محبوبیّت ویژه ای داشت. پاکی و صداقت، نور نبوّت و معنویت، اندامی جذّاب، سیمایی دلنشین، اخلاق نیکو و کمالات معنوی، شخصیت این جوان قریشی را محبوب دلها، مورد تکریم تک تک مردم جزیرةالعرب و دوست داشتنی ترین چهره حجاز ساخته بود. (1)
مکر شیطان برای به تأخیر انداختن امر فرج
برخی تصور می کنند که دعا برای تعجیل فرج ابتدا نیازمند تزکیه نفس و کسب ظرفیت برای دعاست. این اشتباه بزرگی است و چه بسا از القائات و دسیسه های شیطان! شاید تا کسب ظرفیت مورد ادعا فرصت و موقیعت از دست برود و ظرفیتی هم کسب نشود, به علاوه دعا خود ابزار موثر برای یافتن ظرفیت و تطهیر نفس و تزکیه است. مگر اهل بیت (ع) مصداق آیه ی تطهیر نیستند؟ چه راهی برای تطهیر باطن و تزکیه ی نفس مطمئن تر از اتصال به آن خاندان پاک؟…
امام هادی (علیه السلام) و شیعهنمای تفرقهافکن
امام هادی(علیهالسلام) برای حفظ اتحاد جامعه، تفرقهافکنان را طرد و آنان را که دارای اندیشههای منحرف بودند، به جامعه معرفی میکرد. محمد بن عیسی میگوید: امام علی النقی(علیهالسلام) در نامهای به من نوشت: خدا علی حسکه قمی و قاسم یقطینی را لعنت کند! شیطان به نظر قاسم آمده و با القای سخنان فریبنده، او را مغرور کرده است.[1]
گوشه اى از كرامت ها و شگفتى هاى امام هادى علیه السلام
امامان معصوم علیهم السلام به جهت مقام عصمت و امامت ، از ارتباط ویژه با خداى متعال و جهان غیب برخوردار بوده اند و مانند پیامبران الهى معجزات و كراماتى داشته اند كه مؤیّد مقام امامت و ارتباط آنان با خدا مى بود. نمونه هایى از علم و قدرت الهى آن بزرگواران در موارد مناسب - باذن الله - بروز و ظهور مى كرد، و موجب پرورش و تربیت پیروان و اطمینان خاطر آنان مى شد و نیز حجت و دلیل آشكارى بر حقانیت آن گرامیان محسوب مى گردید. از امام هادى علیه السلام نیز كرامات و معجزات بسیارى مشاهده شد که چند نمونه را ذكر مى كنیم .
سیره اخلاقی امام هادی(علیه السلام)
پیشوایان معصوم (ع) انسانهای کامل و برگزیده ای هستند که به عنوان الگوهای رفتاری و مشعلهای فروزان هدایت جامعه بشری از سوی خدا تعیین شده اند. گفتار و رفتار و خوی و منش آنان ترسیم «حیات طیبه» انسانی و وجودشان تبلور تمامی ارزشهای الهی است.
آنان، به فرموده امام هادی (ع) معدن رحمت، گنجینه داران دانش، نهایت بردباری و حلم، بنیانهای کرامت و ریشه های نیکان، خلاصه و برگزیده پیامبران، پیشوایان هدایت، چراغهای تاریکی ها، پرچم های پرهیزگاری، نمونه های برتر و حجتهای خدا بر جهانیان هستند.(1)
اعمال ماه جمادى الأوّل
2ـ مطابق برخى از روايات، نيمه اين ماه مصادف با ولادت امام زين العابدين(عليه السلام) است، لذا روزه گرفتن و احسان و خيرات، در آن روز مناسب است.(2)
2. همان مدرك، صفحه 621.
معنی عشق
عشق یعنی معنی بالا بلند
عشق یعنی دوری از هر دام و بند
گر که خواهی عشق را معنی کنم
بحر باشم بایدت باشی چو نم
عشق یعنی آتش اندر جان شدن
سوختن در آتش و درمان شدن
عشق یعنی ناله های فاطمه
خطبه خواندنهای او بیواهمه
عشق یعنی در تب و تاب علی
نام مولا بر زبان راندن جلی
عشق یعنی ماجرای کوچه ها
دانی آیا بر سرش آمد چه ها
فاطمه معنای عشق برتر است
ذوب در مولا و میرش حیدر است
فاطمه دستش بدامان علیست
عشق بازیهای زهرا منجلیست
عشق یعنی جان نثاری پشت در
از پی مولا دوید آسیمه سر
دست مولا را به هم پیچیده دید
از پی مولا و عشق خود دوید
گفت مولایم رهانیدش ز بند
روبهان حیله گر گیرید پند
بر سر پیمان خود جان را نهاد
هر چه جانانش بگفت آنرا نهاد
گفتش او جانم چه باشد بهر یار
میکنم قربانیش دار و ندار
عشق یعنی عشق زهرا و علی
جان یکی اندر دو قالب تن گلی
اینچنین مولای من تعلیم داد
درس عشق اندر نهاد من نهاد
نام زهرا دین و هم دنیای ماست
عشق پاکش آخرین سودای ماست
اول و آخر رضای فاطمه
منتهای آرزوی ما همه
شاعر:مجید امیری
عذر بدتر از گناه
جمعی نزد امام حسین (علیه السلام) از عذرخواهی عبدالله بن عمروبن عاص از شزکت در جنگ صفین یاد می کردندکه حضرت فرمود:چه بسا گناهی که از عذرطلبی آن نیکوتر است.
نياز انسان به دعا(معنوى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مَا الْمُبْتَلَى الَّذِى قَدِ اشْتَدَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ الَّذِى لَا يَأْمَنُ الْبَلَاءَ .
و درود خدا بر او ، فرمود: آن كس كه به شدت گرفتار دردى است نيازش به دعا بيشتر از تندرستى است كه از بلا در امان است نمى باشد.
حكمت 302 نهج البلاغه
سلام بر گنهکار
امام سجاد (علیه السلام) از امام حسین (علیه السلام) روایت می کند که فرمود ابن کوا از علی بن ابیطالب پرسید : ای امیرمؤمنان آیا بر گناهکار این امت نیز سلام می دهی ؟ حضرت فرمودند : خدا او را اهل توحید می داند و تو او را اهل سلام نمی دانی ؟
خوف از خدا
به امام حسین (علیه السلام) عرض شد بیم تو از پروردگارت چه فراوان است ؟
فرمود: در روز قیامت جز آنکس که در دنیا خوف خدا داشته ، کسی ایمن نیست.
فاطمه و على علیهماالسلام
فاطمه كسى است كه با نه سال زیستن همگام با على، در گام گام على و لحظه لحظه على، تنفس على و سرنوشت على تاثیرى جاودانه و ملموس گذارد.
فاطمه كسى است كه تبسم را بر لبان على نقش مىبندد.
فاطمه كسى است كه خستگى مجادله نابرابر على را با حرامیان از سرانگشتان قلبش بیرون مىكشد.
فاطمه كسى است كه چهارچوبه خانه كوچك و صمیمى على را بر دفتر تاریخ با خطوط ابدى ترسیم مىكند.
فاطمه التیام بخش جگر دندان خورده على علیهالسلام است.
فاطمه كسى است كه صبر را در جان على مىریزد و میوه حلم از چشمان او مىچیند.
فاطمه عصاره مظلومیت على است.
فاطمه كسى است كه پاهاى على را در مقابل یتیم به لرزه مىافكند.
فاطمه اشك على است، قلب على است. در انتخاب مادر از میان دو زن، مهر فاطمه است كه در قلب على قضاوت مىكند.
فاطمه الهام بخش وحدت در خانواده پراكنده اسلام است.
نماز عامل شکست شیطان
ما ارغَم اَنَفَ الشیطان بِشیئٍ مثلُ الصَّلاهِ فصلَّ ه وارغم اَنفَ الشیطان «هیچ چیز مثل نماز ،بینی شیطان را به خاک نمی مالد واورا خوار نمی کند ، پس نماز بخوان وبینی شیطان را به خاک بمال»1
***********************
1- بحار الانوا ج 53-ص182
نور فاطمه :
حضرت رسول اکرم (ص) فرمود:خدا نور زهرا راقبل ازخلقت حضرت آدم در آن موقعی که ارواح خلائق را خلق کرده بود آفرید .
در حدیث جابر بن یزید جعفی از جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا (ع) نقل شده است که خداوند تبارک تعالی فرمود : ای احمد ! اگر نبودی افلاک و جهان را خلق نی کردم ، و اگر علی نبود ، تو را نمی آفریدم ، و اگر فاطمه نبود تو و علی را خلق نمی کردم .
اجر سلام و احترام به فاطمه (ع) : یزید بن عبد الملک نوفلی از جدش چنین روایت کرده است : روزی خدمت حضرت فاطمه (ع) مشرف شدم ، ابتدا آن حضرت بر من سلام کرد و فرمود : پدرم در زمان حیاتش فرمود : هر کس سه روز بر من و تو سلام کند ، بهشت برای او خواهد بود . از حضرتش پرسیدم : آیا این مطلب مخصوص دوران حیات و زندگی شما و آن حضرت است و یا شامل بعد از فوت شما و ایشان نیز خواهد بود ؟ فرمود : هم در زمان زندگی و هم پس از مرگ ما .
نامهای زیبای حضرت فاطمه (ع) ، صدیقه ، کوثر ، طاهره ، راضیه ، مرضیه ، محدثه ، زهرا ، بتول
القاب حضرت فاطمه (ع) 64 تا می باشد .
کنیه های حضرت فاطمه (ع) 10 تا می باشد
(القاب حضرت فاطمه (س) ، الهام وفائی ، انتشارات وفائی ، چاپ شریعت ، 1386 ، صص 12-31 )
غروب غمگين
حضرت فاطمه (س) پس از ورود به شهر قم، تنها هفده روز در قيد حيات بود و سپس دعوت حق را لبيک گفت و به سوي بهشت برين پرواز کرد. اين حادثه در سال 201 هجري رخ داد. سلام بر اين بانوي بزرگوار اسلام از روز طلوع تا لحظه غروب. درود بر روح تابناک معصومه (س) که اينک آفتاب حرم باصفايش، زمين قم را نوراني کرده است. سلام بر سالار زنان جهان و فرزند پيام آوران مهر و مهتران جوانان بهشتي. اي فاطمه! در روز قيامت، شفيع ما باش که تو در نزد خدا، جايگاهي ويژه براي شفاعت داري.
ده پیام فاطمی
يكم: فاطمه عليهاالسلام و خداشناسى پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم روزى از فاطمه عليهاالسلام پرسيد: از خدا چه درخواستى دارى؟ هم اكنون فرشته وحى در كنار من است و از سوى خداوند پيام آورده كه هر حاجتى دارى، برآورده مىشود. فاطمه عليهاالسلام در پاسخ فرمود: «شَغَلنى عَن مَسألتهُ، لِذةَ خِدمتهِ، لاحاجةَ لى غيرَ النظرَ الى وجهه الكريم.»(1)؛ لذت خدمت او مرا از تمنّا باز داشته است جز به ديدار جمال والاى خدا، نيازى ندارم. دوم: فاطمه عليهاالسلام و پيامبر صلىاللهعليهوآله وقتى آيه 63 سوره نور «لا تجعلوا دُعاءَ الرَسولَ كدعاءِ بَعضكُم بَعضاً»؛ نازل گرديد، شکوه و عظمت بيشتري در دلم جاى گرفت و پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را به عنوان «اى پدر!» خطاب نمىكردم و مدام يا رسول الله مىگفتم. يكى، دو يا سه بار از من روى برگرداند، سپس رو كرد به من و فرمود: اين آيه درباره رفتار تو و بستگانت و فرزندانت نيست، تو از منى و من از تو؛ اين آيه درباره آنهاست كه بىمهرانه و با خشونت و از راه گردنكشى با من برخورد كردهاند. تو با واژه «اى پدر» با من سخن بگو، كه دل را بهتر زنده مىكند و خدا را بيشتر خشنود مىسازد.(2) سوم: فاطمه عليهاالسلام و ولايت قالت فاطمة عليهاالسلام: «انَّ السعيدَ حَق السَعيد مَن اَحبَ عَليّاً فى حَياتهِ و بعدَ مُوتهِ»(3)؛ سعادتمند راستين كسى است كه على عليهالسلام را در زندگى و پس از مرگ او دوست بدارد. چهارم: فاطمه عليهاالسلام و قرآن قالت فاطمه عليهاالسلام: «حَبّبَ الّى مِن دنياكُم ثَلاثَ: تَلاوةَ كتابَ اللهِ والنظرَ فى وجهِ رسول الله و الانفاقِ فى سبيلِ الله»(4) ؛ از دنياى شما سه چيز را دوست دارم: تلاوت كتاب خدا، نظاره به چهره رسول خدا و بخشش در راه خدا. پنجم: فاطمه عليهاالسلام و قيامت قالت فاطمه عليهاالسلام: «الويل ثمّ الويل لمن دخل النّار»(5)؛ واى، باز هم واى بر كسى كه به آتش جهنّم وارد شود! ششم: فاطمه عليهاالسلام و على عليهالسلام وقتى فاطمه عليهاالسلام در بستر بود، روزى گريه كرد، على عليهالسلام به وى فرمود: همسر گرامى! چرا گريه مىكنى؟ فاطمه عليهاالسلام فرمود: به خاطر مشكلاتى كه تو پس از من با آن مواجه مىشوى؟ على عليهالسلام فرمود: اشك نريز: «فَواللهِ انّ ذالك لِصغيرٌ عِندى فِى ذاتِ الله تعالى»(6) ؛ سوگند به خدا! اين امور در آستان مقدّس الهى كوچك است. هفتم: فاطمه عليهاالسلام و اخلاص قالت فاطمة عليهاالسلام: «مَن اَصعدَ الى اللهِ خالصَ عِبادتهِ، اِهبطَ الله اليهِ اَفضلَ مَصلِحتهِ»(7) ؛ هر كس عبادت ناب و خالص خويش را به آسمان بلند الهى ارسال دارد، خداوند بهترين وسيله سامان بخشى را به سوى او خواهد فرستاد. هشتم: فاطمه عليهاالسلام و دين مدارى قالت فاطمه عليهاالسلام: «فَاتقوا الله حَقّ تقاته، فيما امركُم و انتهوُا عَمّا نَهاكُم عَنه»(8) ؛ آن چنان كه شايسته خداست، نسبت به او تقوا داشته باشيد، اوامرش را پاس بداريد و از آنچه نهى فرموده، خوددارى كنيد. نهم: فاطمه عليهاالسلام و ايثارگرى قالت فاطمه عليهاالسلام: «يا بُنىّ الجارَ ثمّ الدّار» (9) ؛ فرزندم! اول، همسايه و سپس اهل خانه. دهم: فاطمه عليهاالسلام و مسأله رهبرى قالت فاطمه عليهاالسلام: «اشهد الله تعالى لقد سمعته يقول: عَلىّ خَير مَن اَخلفهِ فيكُم و هُو الامامُ والخليفةُ بعدى و سبطى و تِسعَةُ مِن صُلب الحسين ائمة ابرار، لئن اتبعتموهم وجدتُموهُم هادين مَهديّينَ و لئن خالفتُموهُم لِيَكونَ الاختلاف فيكُم الى يَوم القيامةِ»(10) ؛ خدا را گواه مىگيرم از پدرم شنيدم كه مىفرمود: على عليهالسلام بهترين كسى است كه در جمع ميان شما مىگذارم. او امام و خليفه پس از من است، او و دو نوهام و نُه تن از تبار حسين عليهالسلام امامان ابرار هستند؛ كه اگر از آنان پيروى كنيد، آنان را هدايت كننده و راه يافته خواهيد ديد و اگر با آنان مخالفت كنيد، تا روز قيامت در ميان شما اختلاف خواهد بود. “محمود مهدىپور” پىنوشتها: 1. نهج الحياة، ص 99. 2. عوالم العلوم، ج 11، ص 74. 3. نهج الحياة، ص 48. 4. همان، ص 271. 5. بحارالانوار، ج 7، ص 110/ عوالم، ج 11، ص 634. 6. عوالم العلوم، ج 11، ص 494. 7. همان، ص 623. 8. همان. 9. همان، ص 326. |
وقتی که دعا مستجاب میشود
یكى از مهمترین و لازمترین امور زندگى یك مؤمن ارتباط برقرار كردن با خدا از طریق دعا و نیایش است در زندگى اولیاء خدا دعا جایگاه اساسى و ویژه دارد و بخش مهمى از بهترین اوقات آنها اختصاص به دعا و نیایش دارد. یكى از مسائل دعا رعایت آداب دعا از جمله زمان دعا است. اولیاء خدا مترصد اوقات بودند و بهترین زمانها را براى دعا انتخاب مىنمودند در اینجا به روایتى مىپردازیم كه یكى از اوقات مناسب براى دعا را فاطمه زهرا علیهاالسلام به ما در قول و عمل معرفى مىكنند. قالت فاطمة الزهرا علیهاالسلام: سَمِعتُ النَّبىُ صلى الله علیه و آله، انَّ فِى الجُمعةِ لِساعةِ لا یَراقبها رَجل مُسلم یَسال الله عَزّ و جَلّ فیها خیراَ الا اِعطاهُ ایاهُ قالت فقلتُ: یا رسول الله اى ساعة هى؟ قال اِذا تَدلى نِصف عین الشمس لِلغروبِ قال و كانت فاطمة علیهاالسلام تقول لِغلامُها: اَصعد عَلى الضرابِ فاذا رایتُ نِصفَ عینَ الشمس قد تدّلى لِلغروبِ فاعلمنى حتى ادعو. (1) فاطمه زهرا علیهاالسلام مىفرماید: از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم، در روز جمعه ساعتى است كه هیچ مسلمانى مراقب آن نبوده كه حاجت خیرى از خداى عزوجل بخواهد مگر آن كه حاجت او را برآورده ساخته است. فاطمه علیهاالسلام مىگوید عرض كردم یا رسول الله آن چه ساعتى است؟ فرمود: آن هنگامى است كه نصف قرص خورشید در موقع غروب پنهان شود. پس از آن فاطمه علیهاالسلام به غلام خود فرمود: بر فراز بام درآى و چون دیدى نصف قرص خورشید در هنگام غروب پنهان شد به من خبر ده تا دعا كنم. منبع: كوثر ولایت، ح 88، ص 51 . |
تقوا
مفهوم تقوا
تقوا يعني پرهيز با حركت نه پرهيز با سكون، يك وقت هست شما در حال سكون پرهيز ميكنيد، يعني برو در خانهات بنشين و كاري به كار چيزي نداشته باش و با رانندگي نكردن پرهيز كن به اين كه به كوه نخوري و از دره پرتاپ نشوي، پرهيز از كوهنوردي كردن، حركت نكردن در خارزارها كه خارهاي مغيلان دامن شما را نگيرد، اين جور پرهيز است و اسلام اين را به شما توصيه نميكند. بلكه ميگويد در سينهي قضايا و واقعيتها با حوادث روبرو بشويد و در عين حال پرهيز كنيد. مثل رانندهاي كه رانندگي ميكند اما پرهيز هم ميكند و اين پرهيز همان است كه گفته شد. مراقبت كردن و مواظب خود بودن، پس كلمهي پرهيز در اينجا يك كلمهاي است درست، منتها چون پرهيزگاران در ترجمهي متقين زياد تكرار شده و در ذهنها آن حساسيت لازم را به معنا برنميانگيزد، من ترجيح دادم بگوئيد پرهيزمندان البته پرهيزمندان را هم چون جا نيفتاده اصرار ندارم بگوئيد، خود بنده آن سالهاي قديم تقوا را پروا گرفتن و پرواداشتن را معنا ميكردم، اما بعد فكر كردم ديدم عبارت پرواكاران و پروامندان يك عبارت نامأنوسي است و هيچ مصطلح نيست، يعني آن موسيقيي لغت بايد بر گوش سنگيني نكند، بايد زيبا به گوش برسد تا رايج شود و اين يكي از رازهاي واژه گزيني است.
بنابراين : شما معناي تقوا را بدانيد: كه تقوا يعني: پرهيز در حال حركت و مراقبت در حال حركت، در ميدانها حركت بكنيد، اما مواظب باشيد! از اصطكاكها، از غلط رفتن راهها، از واردكردن ضايعهها بخود يا ديگران و از تخطّي كردن از حدودي كه براي انسان معين كرده كه انسان را به گمراهي ميبرد، چون جاده بسيار خطرناك و طولاني و ظلماني است.
اين ظلمات دنيا را مشاهده ميكنيد كه قدرت مادي گرچه گردوغباري امروز در دنيا برپا كرده؟ عربده ميكشند و تصميمگيري ميكنند و چه بسيار انسانهايي كه در اين راهها گمراه ميشوند. پس بايد مواظب بود! چقدر انسان امروز در دنيا حقانيت راههاي استكباري را در دلش قبول دارد؟ همين كه ميگويند افكار عمومي غرب اينگونه گفت همين تلاشي كه ميكنند تا افكار عمومي غرب را عليه يك مفهومي و يك حقيقتي برانگيزد اين براي چيست؟ براي همين است كه ميخواهند باورها انسانها را جلب كنند كه متأسفانه باور خيلي را جلي ميكنند و اين همان گمراهي پذيري راه حقيقت و راه زندگي است كه اگر يك ذره هشياري شان را از دست دادند گمراه خواهند شد، ولذا در اين راه تقوا لازم است اگر كسي اين تقوا را داشت، آن وقت قرآن او را هدايت كند، لكن اگر كسي اين تقوا را نداشت و همچنان چشم بسته، بزن و برو و بيتوجه مستانه حركت كند، آيا قرآن ميتواند او را هدايت كند؟ ابداً ، هيچ سخن حقي اين چنين آدمي را نميتواند هدايت كند! كسي كه گوش دل به هيچ چيز نميدهد و هيچ حقيقتي را باور ندارد، وسرمست ودربست در اختيار شهوات خودش، يا شهوات ديگران دارد حركت ميكند. قران او را هدايت نخواهد كرد. بله قرآن يك ندايي هست، اما اين ندا هيچوقت به گوش آنها حساس نميآيد. در قرآن يك تعبيري هست كه ميفرمايد : اولئك ينادون من مكان بعيد ( 44- فصلت ) و اين اشاره به همين آدمهاست ميگويد : آنها ندا داده ميشوند از راهي دور. شما گاهي يك آهنگي را از راه دور ميشنويد، مثلاً يك نفر خوشخواني يك نغمه بسيار زيبايي را با زير و بمهاي بسيار رقيق و لطيفي دارد ميخواند اما فرض كنيد از فاصله يك كيلومتري، صداي او ميآيد لكن چه ميگويد؟ اولاً معلوم نيست، چون لفظ شنيده نميشود و فقط صدا شنيده ميشود، بعد همين صدا هم كه ظرافتهاي درونش بكار رفته اصلا فهميده نميشود، مثل يك خطي كه بر ديوار رسم شده و شما آنرا از دور ميبينيد يك خط است اما وقتي نزديك ميرويد ميبينيد اين خط مثلاً يك ظرافتهايي درونش به كار رفته كه از دور نميشود ديد، ولذا اين آدمها را قرآن ميگويد مثل اينكه از دور صدايشان ميزنند چيزي نمي شنوند پس بايد هشيار بود تا هدايت شد. اين مختصري از جلسهي گذشته و، هدي للمتقين بود.
دلت را چند می فروشی؟!
امام کاظم (علیهالسلام) فرمود: نه، هرگز چنین اجازهای نمیدهم، مبادا دست به این کار بزنید، این فکر را از سرتان بیرون نمائید. تا اینکه از آنها پرسید: آن مرد (نوه عمر) اکنون کجاست؟
گفتند: در مزرعهای در اطراف مدینه به کشاورزی اشتغال دارد.
امام کاظم (علیهالسلام) سوار بر الاغ خود شد و به همان مزرعه رفت و در همان حال وارد به کشت و زرع او شد.
مرد فریاد زد: کشت و زرع ما را پامال نکن.
حضرت همچنان سواره پیش رفت، تا اینکه به آن مرد رسید و خسته نباشید به او گفت: و با روی شاد و خندان با او ملاقات نمود و احوال او را پرسید، و فرمود: چه مبلغ خرج این کشت و زرع کرده ای؟
او گفت: صد دینار.
امام کاظم فرمودن چقدر امید داری که از آن بدست آوری؟
او گفت: علم غیب ندارم.
حضرت فرمود: من میگویم چقدر امید و آرزوی داری که عایدت گردد.
گفت: امیدوارم 200 دینار به من رسد.
امام کاظم کیسهای درآورد که محتوی 300 دینار بود و فرمود: این را بگیر و کشت و زرع تو نیز به همین حال برای تو باشد و خدا آنچه را که امید داری به تو برساند.
آن مرد آنچنان تحت تأثیر بزرگواری امام گردید که همانجا به عذرخواهی پرداخت، و عاجزانه تقاضا کرد که تقصیر و بدزبانی او را عفو کند.
امام کاظم (علیه السلام) در حالی که لبخند بر لب داشت، بازگشت.
مدتی از این جریان گذشت تا روزی امام کاظم به مسجد آمد، از قضا آن مرد نیز در مسجد بود و با دیدن امام برخاست و با کمال خوشرویی به امام نگاه کرد و گفت: اللهُ اَعلمُ حَیثُ یَجعلَ رِسالَتَه،خدا آگاهتر است که رسالتش را در وجود چه کسی قرار دهد.
دوستان آن حضرت، وقتی که دیدند آن مرد کاملا عوض شده، نزد او آمدند و علتش را پرسیدند که چه شده این گونه تغییر جهت داده ای، قبلا بدزبانی میکردی، ولی اکنون امام (علیهالسلام) را میستایی؟
او گفت: همین است که اکنون گفتم، آنگاه برای امام (علیهالسلام) دعا کرد و سؤالاتی ازامام (علیهالسلام) پرسید و پاسخش را شنید.
امام (علیهالسلام) برخاست و به خانه خود بازگشت، هنگام بازگشت به آن کسانی که اجازه کشتن آن مرد را میطلبیدند فرمودند: این همان شخص است، کدامیک از این دو راه بهتر بود، آنچه شما میخواستید یا آنچه من انجام دادم؟ من با مقداری پول که کارش را سامان دهد، اوضاعش سامان دادم، و از شر او آسوده شدم.
منابع: اعلام الوری، ص 296/ اعیان الشّیعه، ج 2، ص 7/ بحارالانوار، ج 48، ص 102، ح 7/ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 319/ دلائل الامامة، ص 311 / کشف الغمّة، ج 2، ص 288
تولد بهار
عطر عشق، هوای مشتاق مکه را پر کرده است.
دیوارهای مکه خبری شگفت را فهمیده اند. کوه ها ایستاده اند تا عشقی ماندگار را برای اولین بار، در حجاز به تماشا بنشینند.
تمام لب ها زمزمه می کنند شادی کلبه ای را که از چراغ محبت محمد صلی الله علیه و آله و خدیجه علیهاالسلام روشن خواهد شد؛ اما عشق، به خوش یمنی این پیوند ایمان دارد.
زمین به مبارکی اش یقین دارد.
اصلاً این تولد بهاری، بر ایمانی ابدی شکل گرفته است.
این دو عاشقانه آمده اند تا مهربانی هایشان را نذر روزهای بی مهر حجاز کنند و عشق را با کیسه های شبانه نان، میان مردم تقسیم کنند. تا خدا را به تماشای این همه بینای نابینا بگذارند، تا دهان گورهای دختران زنده به گور را برای همیشه ببندند.
با نام عشق آمدند تا تکیه گاه هم باشند؛ تا با هم به دوش بکشند سنگینی روزهای طاقت فرسای نیامده را.
آمده اند تا یکی شوند و یک صدا تا یگانگی خداوند را منتشر کنند در هوای داغ حجاز، تا بادهای گرم و نفس گیر، بادیه به بادیه و خیمه به خیمه بوی خداوند را از سینه قبیله های چادرنشین بگذرانند.
عاشق هم شدند تا ترانه ها و شعرهای عاشقانه عرب، کلمه به کلمه و مصرع به مصرع و بیت به بیت و قصیده به قصیده بوی حقیقت عشق را زندگی کنند و دست در دست هم دادند تا ارزش زن، بالا برود و قد بکشد؛
حتی بلندتر از شمشیرهای آخته ای که همیشه تشنه بوی خون بودند. دست در دست هم آمدند تا خنکای زندگی را به روزهای گرمازده حجاز بچشانند؛ روزهایی که سال ها بود بوی عشق و مهربانی و زندگانی را فراموش کرده بود.
میلاد پرخیر و برکت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)پیشاپیش بر عاشقانش مبارک .
سیری ناپذیری هشت چیز از هشت چیز
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)فرمود: «هشت چیز از هشت چیز سیر نمی شوند:
1) چشم از نگاه کردن.
2)زمین از باران.
3)زن از مرد.
4) عالم از عالم
5)گدا از در خواست کردن.
6)حریص از گرد آوردن مال.
7)دریا از آب.
8) آتش از هیزم.»
چشمه سار هدایت ،سیدجعفر پورموسوی،ص172
پیام های قرآنی
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ (الحجرات/١٠)
قطعا مؤمنین برادر یکدیگرند
فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ (المآئده/٤٨)
در کارهای خیر از همدیگر سبقت و پیشی بگیرید
وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا (بقره/٨٣ )
با مردم نیکو سخن بگوئید
وَأَوْفُوا بالْعَهْدِ (اسراء٣٤)
به عهد و پیمان خود وفا کنید
اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى (المائده/٨)
عدالت پیشه کنید که آن به تقوی نزدیکتر است
الا بذکر الله تطمئن القلوب (رعد/2
آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرام و مطمئن می گردد
فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ (ص/٢٦)
بین مردم به حق حکم و قضاوت کن
إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ (محمد/٧)
اگر (دین) خدا را یاری کنید او هم شما را یاری می کند
وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى (المآئده/٢)
در (کارهای ) نیک و تقوا با یکدیگر همکاری کنید
وَنَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً (الانبیاء/٣٥)
با خیر و شر شما را آزمایش می کنیم
إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ (هود/١١٤)
قطعا نیکیها بدی ها را از بین می برند
وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ (النساء/١٩)
با زنان به نیکی و شایستگی معاشرت کنید
إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (الحجرات/١٢)
قطعا بعضی از گمانها گناه است
وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (الهمزه/١)
وای بر هر عیب جوی هرزه زبان
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لأزِيدَنَّكُمْ (ابراهیم/۷ )
اگر شکرگزار نعمتها بودید (نعمتهایم را) افزون خواهم نمود
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (الحجرات۱۳)
همانا گرامی ترین شما در نزد خدا با تقواترین شماست
وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ (بقره/۱۹۱)
فتنه انگیزی از کشتار سخت تر (وبدتر) است
وَلا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ (البقره/۲۳۷)
فضل و نیکی به یکدیگر را از یاد نبرید
وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ (الشوری/ ۳۸)
(مؤمنین) کارشان با مشورت یکدیگر انجام می گیرد
أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ (النساء/۸۲)
پس چرا در قرآن تدبر و اندیشه نمی کنند ؟
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (المائده/۱۳)
قطعا خداوند نیکو کاران را دوست می دارد
وَوَصَّيْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا (الاحقاف/۱۵)
ما انسان را به احسان به پدر و مادر سفارش کردیم
إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ (الاسراء/۵۳)
همانا شیطان بین انسانها دشمنی و فساد ایجاد می کند
وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ (الحج/۲۸)
وافراد درمانده و فقیر را اطعام کنید
وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (الحج/۳۰)
از گفتار باطل و نا حق دوری کنید
فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ (هود/١١٢)
همانگونه که مامور شدی (دستور رسیده تورا) پایداری و استقامت کن
فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ (العنکبوت/١٧)
فقط روزی را در نزد خدا(از جانب او) بجوئید
مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ (الروم/٤٤)
هرکس کافر شود کفرش به ضرر خود اوست
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ (الروم/٦٠)
صبر کن که وعده خداوند حق است
ِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (لقمان/١٣)
قطعا شرک به خدا ستم بسیار بزرگی است
أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ (الزمر/٣٦)
مگر خدا کفایت گر بنده خود نیست ؟
إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ (لقمان/١٦)
قطعا خداوند بسیار لطیف و آگاه است
وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ (لقمان/٣٤)
خداست که باران رحمت را نازل می کند
وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ (الاحزاب/٣٧)
خداوند سزاوارتر و مستحق تر است که از او بترسی
َ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا (الاحزاب/٣٩)
خداوند آنچه را که در قلب شماست می داند
َ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ (الاحزاب /٥١)
گفتار درست و محکم و استوار بگوئید
أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ (البقرة/٢٦٧)
از چیز های پاکیزه ای که به دست آورده اید انفاق کنید
هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ (فاطر/٣)
آیا آفریننده ای غیر از خدا هم هست
شهادت امام حسن عسگری علیه السلام
بار دیگر شد ز کینه زنده غم های مدینه
چون بقیع ، سامرا از کین خراب است قلب شیعه در این ماتم کباب است
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجری نوشته اند .در کيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبيدالله بن خاقان گويد روزی برای پدرم ( که وزير معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - يعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد . خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . يکی از ايشان نحرير خادمبود که از محرمان خاص خليفه بود ، امر کرد ايشان را که پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبيبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گرديده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای مسيحی و يهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پيوسته نزد آن حضرت باشند . و اين کارها را برای آن مي کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته ، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زيرا شنيده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد … تا دو سال تفحص احوال او مي کردند … . اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) مي پيوست ، شنيده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدين جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری علیه السلام رفت و آمد بسيار مي کردند ، و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بيابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام تکرار مي شد .
این روزها و شب ها زیاد دعای الهی عظم البلا
این روزها و شب ها زیاد دعای الهی عظم البلا را بخوانید به ترجمه اش هم دقت زیادی بکنید.
اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ
خدایا بلاء عظیم گشته و درون آشکار شد و پرده از کارها برداشته شد و امید قطع شد
وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ
و زمین تنگ شد و از ریزش رحمت آسمان جلوگیرى شد و تویى یاور و شکوه بسوى تو است
الْمُشْتَکى وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
و اعتماد و تکیه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است خدایا درود فرست بر
مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ
محمد و آل محمد آن زمامدارانى که پیرویشان را بر ما واجب کردى و بدین سبب مقام
وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ
و منزلتشان را به ما شناساندى به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیک مانند
الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى
چشم بر هم زدن یا نزدیکتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا کفایت کنید
فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ
که شمایید کفایت کننده ام و مرا یارى کنید که شمایید یاور من اى سرور ما اى صاحب
الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى السّاعَةَ
الزمان فریاد، فریاد، فریاد، دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا همین ساعت
السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ
همین ساعت هم اکنون زود زود زود اى خدا اى مهربانترین مهربانان به حق
مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ
محمد و آل پاکیزه اش *
اللهم عجل لولیک الفرج
آثار دعای فرج
پاداش خونخواهی حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) را دارد.
ثواب احترام به بزرگتر و تواضع نسبت به او را دارد.
شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار (علیهم السلام) را می یابد.
نور او برای دیگران نیز ـ روز قیامت ـ درخشان می گردد.
هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت می کند.
بی حساب داخل بهشت می شود.
بخشى از اخلاق ، صفات و كرامات امام هفتم
ابن طلحه مى گويد وى امامى (( جليل القدر، عظيم الشاءن و كثير التهجد )) بود. كسى كه در راه اجتهاد كوشا بود و كراماتى از او مشاهده شده و به عبادت مشهور و بر طاعات مواظب بود و شب را به سجده و قيام ، و روز را به صدقه و صيام ، سپرى مى كرد.
و به دليل حلم زياد و گذشت فراوانش از تجاوزگران ، به آن جناب كاظم گفته اند در برابر كسى بدى كرده بود، نيكى مى كرد و بر آن كه جسارت ورزيده بود عفو و اغماض مى نمود. به خاطر عبادتهاى بسيارى وى را عبد صالح مى خواندند و در عراق به خاطر آنكه حاجت متوسلان به خداى تعالى را بر مى آورد، به باب الحوائج مشهور مى باشد، كراماتش باعث حيرت خردمندان گرديد از آن رو كه وى در پيشگاه خدا پايدار و استوار بوده است .
ابن طلحه مى گويد: وى چندين لقب دارد كه مشهورترين آنها، كاظم است . و از جمله آنها صابر، صالح و امين مى باشد. و امّا مناقب آن حضرت فراوان است و اگر هيچ يك از آنها نبود جز عنايت پروردگار به وى ، همين يك منقبت او را بس بود.
شيخ مفيد - رحمه اللّه - مى گويد: ابوالحسن موسى عليه السلام عابدترين و فقيه ترين اهل زمانش بود و از همگان بخشنده تر و بزرگوارتر بود. نقل شده است كه آن حضرت نافله هاى شب را تا نماز صبح ادامه مى داد، سپس تعقيبات نماز را تا طلوع آفتاب به جا مى آورد و به سجده مى رفت و سرش را از دعا و حمد خدا تا نزديك ظهر بلند نمى كرد زياد دعا مى كرد و مى گفت :
((اللهم انى اءساءلك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب )) و اين عبارات را تكرار مى كرد.
و از جمله دعاهاى آن حضرت است :
((عظم الذنب من عبدك ، فليحسن العفو من عندك )).
همواره از ترس خدا مى گريست به حدى كه محاسنش با اشك چشمهاتر مى شد و از همه كس بيشتر، با خانواده و خويشاوندان صله رحم داشت . در شب هنگام از مستمندان مدينه دلجويى مى كرد؛ در زنبيلش پول نقد از درهم و دينار و همچنين آرد و خرما به دوش مى كشيد و به فقرا مى رساند به طورى كه نمى دانستند از كجا مى آيد.
محمّد بن عبيداللّه بكرى مى گويد: به مدينه رفتم ، وامى داشتم كه از بس طلبكار آن را مطالبه مى كرد، درمانده شده بودم ، با خود گفتم نزد ابوالحسن موسى عليه السلام بروم و درد دل كنم . در مزرعه اى كه داشت خدمت آن حضرت رسيدم ؛ غلامى در حضورش بود، داخل غربال بزرگى قطعات گوشت خشكيده اى بود، من هم با او خوردم ، آنگاه پرسيد چه حاجت دارى ؟ جريان را گفتم ، وارد خانه شد، چندان زمانى نگذشت كه بيرون آمد، به غلامش فرمود: برو! آنگاه دستش را به طرف من دراز كرد، كيسه اى را كه سيصد دينار داشت به من داد سپس از جا بلند شد و رفت . بعد من برخاستم و بر مركبم سوار شدم و مراجعت كردم .
آورده اند كه مردى از اولاد عمر بن خطاب در مدينه بود، همواره موسى بن جعفر عليه السلام را مى آزرد و هر وقت وى را مى ديد دشنامش مى داد و به على عليه السلام ناسزا مى گفت ، اصحاب عرض كردند: به ما اجازه دهيد تا اين فاجر را بكشيم ! امام عليه السلام آنها را نهى كرد و به شدت از اين كار باز داشت .
روزى پرسيد عمرى كجا است ؟ گفتند: به كشتزارش رفته است ، امام عليه السلام از شهر بيرون شد، سوار بر الاغش به مزرعه او رفت ، مرد عمرى فرياد بر آورد، زراعت ما را پا مال نكن امّا ابوالحسن عليه السلام با الاغش همان طور مى رفت تا به نزد وى رسيد، پياده شد و نشست ، با او خوشرويى كرد وى را خنداند و فرمود: چقدر براى كشتزارت خرج كرده اى ؟ گفت : صد دينار. فرمود: چقدر اميدوارى كه محصول بردارى ؟ عرض كرد: علم غيب ندارم .
فرمود: گفتم : چقدر اميدوارى كه عايدت شود؟ گفت : اميد دويست درهم عايدى دارم . امام عليه السلام كيسه اى را بيرون آورد كه سيصد درهم داشت به او داد و فرمود: اين را بگير، زراعتت هم به حال خودش باقى است و خداوند به قدرى كه انتظار دارى نصيب تو خواهد كرد. مى گويد: آن مرد عمرى از جا برخاست سر حضرت را بوسيد و تقاضا كرد از لغزش او بگذرد. امام عليه السلام لبخندى به او زد و برگشت و راهى مسجد شد ديد عمرى در مسجد نشسته است . همين كه چشمش به امام افتاد، عرض كرد: خدا مى داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد.
راوى مى گويد: اصحاب امام عليه السلام به جانب آن مرد شتافتند و گفتند: جريان تو چيست ، تو كه عقيده ديگرى داشتى ؟ جواب داد: شما هم اكنون شنيديد كه من چه گفتم . و همچنان امام عليه السلام را دعا مى كرد ولى آنها با وى و او با ايشان مخاصمه مى كردند. همين كه امام عليه السلام به منزلش برگشت به اصحابى كه پيشنهاد كشتن عمرى را كرده بودند، فرمود: ديديد چگونه كار او را اصلاح كردم و شرش را كفايت نمودم .
گروهى از دانشمندان نقل كرده اند كه ابوالحسن عليه السلام همواره دويست تا سيصد دينار صله مى داد و كيسه هاى (مرحمتى ) موسى بن جعفر عليه السلام ضرب المثل بود.
على بن عيسى مى گويد: (چنان كه گفتيم : آن حضرت ) فقيه ترين مردم زمان خويش و از همه بيشتر حافظ قرآن بود. قرآن را خوش صداتر از همه تلاوت مى كرد؛ وقتى كه قرآن مى خواند غمگين بود و مى گريست و شنوندگان را نيز مى گريانيد. مردم مدينه او را زينت متهجدان مى ناميدند و به دليل آنكه خشم خود را فرو مى خورد، كاظم نام گرفت . آن حضرت به قدرى در برابر ستمگران بردبارى كرد كه سرانجام در زندان و كنده و زنجير ايشان شهيد شد.(978)
کرامات الکاظمیه
امّا كرامات آن حضرت ، از كتاب ابن طلحه (979) به نقل از حسام بن حاتم اصم آمده است كه وى از ابى حاتم نقل كرده است كه شقيق بلخى به من گفت : در سال 149 ه -. ق . به قصد انجام فريضه حج بيرون شدم و در قادسيه فرود آمدم ، در آن ميان كه من به كثرت مردم ، و زيورهايى كه با خود داشتند، ناگاه چشمم به جوان خوش سيماى گندمگون لاغرى افتاد كه بالاى جامه هايش جامه اى پشمى پوشيده و عبايى به دور خود پيچيده و نعلينى در پا، يكه و تنها نشسته بود. با خود گفتم ، اين جوان از صوفيه است ، مى خواهد در بين راه خود را بر مردم تحميل كند، به خدا سوگند كه هم اكنون نزد او مى روم و او را سرزنش مى كنم . نزديك او رفتم ، چون مرا ديد كه به سمت او مى روم ، فرمود: ((اى شقيق از بسيارى گمانها دورى كن كه برخى گمانها گناه است )) سپس مرا ترك گفت و به راه خود رفت . با خود گفتم اين كار شگفتى است كه وى آنچه را در باطنم گذشته بود به زبان آورد و نام مرا گفت .
اين كسى جز بنده صالح خدا نبايد باشد، نزد او مى روم و از او درخواست مى كنم تا مرا به خدمتگزارى بپذيرد، با عجله به دنبالش رفتم امّا به وى نرسيدم و از چشمم ناپديد شد. چون در محل واقصه فرود آمديم ، ديدم نماز مى خواند و در حال نماز، بدنش مى لرزد و اشكهايش جارى است . با خود گفتم : اين همان همسفر من است ، نزد او بروم و حليت بطلبم ، صبر كردم تا نشست ، به طرف او رفت همين كه ديد به سمت او مى روم فرمود: ((يا شقيق بخوان : (( و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى )) )) (980) سپس مرا ترك كرد و رفت . با خود گفتم اين جوان از ابدال است ؛ دوبار از دل من خبر داد، همين كه در منزل زباله فرود آمديم ، ديديم آن جوان كنار چاهى ايستاده است ؛ در دستش مشك آب كوچكى است و مى خواهد آب خوردن تهيه كند، مشك از دستش در چاه افتاد و من به او نگاه مى كردم ديدم چشم به آسمان دوخت و شنيدم كه مى گفت :
((انت ربى اذا ظماءت الى الما
|
وقوتى اذا اردت طعاما. )) (981)
|
خداوندا اى مولاى من ، من چيزى جز آن را ندارم ، نگذار از دستم برود!))
شقيق مى گويد: به خدا سوگند، ديدم آب چاه بالا آمد و آن جوان دستش را دراز كرد و مشك را گرفت و پر آب كرد، وضو گرفت و چهار ركعت نماز خواند، سپس به دو طرف توده اى از شن رفت ، آنها را با مشت بر مى داشت ، ميان مشك مى ريخت و تكان مى داد و ميل مى كرد. جلو رفتم ، سلام دادم ، جواب سلام مرا داد. عرض كردم : از زيادى نعمتى كه خداوند به شما داده ، به من بخورانيد. فرمود: اى شقيق ! نعمت ظاهرى و باطنى خداوند همواره به ما مى رسد، پس به پروردگارت خوشبين باش . سپس مشك را به من داد مقدارى خوردم ديدم تلخان و شكر است .
به خدا سوگند كه هرگز خوشمزه تر و خوشبوتر از آن را نخورده بودم . سير غذا و سير آب شدم چندان كه چند روزى ميل به غذا و آب نداشتم . بعدها او را نديدم تا وارد مكه شديم ، شبى او را كنار ناودان طلا ديدم ؛ در آن نيمه شب با خشوع و آه و گريه نماز مى خواند، همچنان بود تا شب گذشت و چون فجر طلوع كرد در جاى نمازش نشست و تسبيح مى گفت سپس از جا بلند شد و نماز صبح خواند، هفت شوط طواف كرد و از مسجد بيرون شد. دنبالش رفتم ، ديدم دوستان و غلامانى دارد، برخلاف آنچه بين راه ديده بودم ، مردم اطرافش مى گردند و به او سلام مى دهند. از كسى كه نزديكش بود، پرسيدم : اين جوان كيست ؟
گفت : اين موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام است . با خود گفتم : اگر اين امور شگفت آور جز از چنين آقايى بود، تعجب مى كردم .
از كتاب شيخ مفيد - رحمه اللّه - در باب دلايل و آيات و معجزات و علامات امامت ابوالحسن موسى عليه السلام از هشام بن سالم نقل شده است كه مى گويد: پس از وفات امام صادق عليه السلام من به همراه محمّد بن نعمان ، صاحب طاق در مدينه بوديم و مردم در اطراف عبداللّه بن جعفر به عنوان اين كه پس از پدرش او صاحب امر است ، جمع مى شدند. ما در حالى وارد شديم كه مردم در نزد او بودند، از زكات پرسيديم كه در چه مقدار واجب مى شود؟ گفت : در دويست درهم ، پنج درهم . گفتيم : در صد درهم چه قدر؟ گفت : دو درهم و نصف ، گفتيم : به خدا سوگند كه مرجثه هم چنين حرفى را نزده اند. گفت : به خدا قسم من نمى دانم كه كجا برويم .
من با ابوجعفر احول در يكى از كوچه هاى مدينه نشسته بوديم و مى گريستيم ، و نمى دانستيم به كجا رو آوريم و نزد چه كسى برويم . به عقيده مرجثه معتقد شويم ، يا به قدريه مراجعه كنيم ، با معتزله هم عقيده شويم يا به زيديه رجوع كنيم ؟ ما همچنان متحير بوديم كه ناگاه پيرمرد ناشناسى آمد و با دستش به من اشاره كرد. ترسيدم كه از جاسوسهاى ابوجعفر منصور باشد؛ چون او در مدينه جاسوسهايى داشت تا ببينند پس از امام صادق عليه السلام مردم به چه كسى مراجعه مى كنند تا او را بگيرند و گردنش را بزنند.
من ترسيدم كه اين مرد، از آنها باشد، به احول گفتم : من بر خود و بر تو بيمناكم ، تو از من فاصله بگير، او تنها هدفش منم نه تو، پس تو از من دور شو تا هلاك نشوى و به نابودى خودت كمك نكنى . مقدار زيادى از من دور شد و من در پى آن پيرمرد رفتم . چون اميدى به خلاصى خود از دست او نداشتم ، همچنان به دنبال او مى رفتم و آماده مرگ بودم تا اين كه مرا به در خانه ابوالحسن موسى عليه السلام رساند، آنگاه مرا به حال خود گذاشت و رفت .
ناگاه خدمتگزارى از بيرون منزل ، گفت : وارد شو، خدا تو را بيامرزد! من وارد شدم ، ناگاه ديدم ابوالحسن بن موسى بن جعفر عليه السلام بى مقدمه رو به من كرد و فرمود: به سوى من ! به سوى من ! نه به سمت مرجثه برو، نه به سوى قدريه و نه سوى معتزله و نه به جانب زيديه ! عرض كردم : فدايت شوم ، پدرت از دنيا رفت ؟ فرمود: آرى ، عرض كردم : به اجل خود از دنيا رفت ؟ فرمود: آرى ، عرض كردم : بنابراين بعد از آن حضرت چه كسى امامت و رهبرى ما را عهده دار است ؟ فرمود: اگر خدا بخواهد تو را هدايت كند، هدايت خواهد كرد. عرض كردم : برادرت عبداللّه گمان مى برد كه بعد از پدرش او امام و رهبر مردم است ؟ فرمود: عبداللّه مى خواهد كسى خدا را عبادت نكند.
عرض كردم : به اين ترتيب ، بعد از پدر بزرگوارتان امام كيست ؟ فرمود: اگر بخواهد تو را هدايت كند، هدايت خواهد كرد. عرض كردم : فدايت شوم ، پس تو امام و رهبر مايى ؟ فرمود: من چنين سخنى نمى گويم . هشام بن سالم مى گويد: با خود گفتم : همانا راه درستى را در مساءله نرفتم . آنگاه عرض كردم : فدايت شوم ، آيا شما خود امامى داريد؟ فرمود: نه . با شنيدن اين پاسخ ، بزرگى و هيبت آن حضرت چنان بر قلب من وارد شد كه جز خدا كسى نمى داند! سپس گفتم : فدايت شوم ، آيا مى توانم چيزى را از شما بپرسم كه از پدرت مى پرسيدم !
فرمود: جهت اطلاع خودت بپرس ولى به ديگران نگو زيرا اگر بين مردم منتشر شود باعث كشتن من شده اى ! مى گويد: پس سؤ الاتى كردم ، ديدم درياى بى پايانى است ، عرض كردم : فدايت شوم ، شيعيان پدرت سرگردانند، اجازه مى فرماييد اين مطلب را به ايشان بگويم و آنها را به جانب شما بخوانم در حالى كه شما از من خواستيد مطلب را پوشيده نگه دارم ؟ فرمود: كسى را كه اطمينان به هدايتش داشتى بگو ولى از او قول بگير كه مطلب را مخفى بدارد زيرا اگر آن را پخش كند سر مرا بر باد خواهد داد - با دست مبارك اشاره به گلويش كرد - هشام مى گويد: از محضر امام عليه السلام بيرون آمدم ، ابوجعفر احول را ديدم ، پرسيد: از خانه موسى بن جعفر چه خبر؟
گفتم : هدايت . و جريان را نقل كردم ، سپس زراره و ابوبصير را ديديم آنها خدمت امام رفتند و سخن آن حضرت را شنيدند و براى آنها يقين حاصل شد. بعدها مردم را گروه گروه ديديم ، هر كس كه خدمت آن حضرت شرفياب شد (به امامت او) اطمينان يافت و جز گروه عمار ساباطى ، و جز اندكى از مردم كسى به سراغ عبداللّه نرفت .
از همان كتاب از قول رافعى نقل شده است كه مى گويد: پسر عمويى داشتم به نام حسن بن عبداللّه كه مردى پارسا و از عابدترين مردم زمانش بود و به خاطر كوشش در ديانت و عبادت ، دستگاه حكومتى از او چشم مى زد و چه بسا با امر به معروف و نهى از منكر خشم حكومتيان را بر مى انگيخت ولى به خاطر صلاح وى آن را تحمل مى كردند، و به اين حال بود تا اين كه روزى وارد مسجد شد در حالى كه ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام در مسجد بود. آن حضرت اشاره فرمود، حسن نزد وى رفت ، فرمود: اى ابوعلى چه قدر شادمانيم و دوست مى داريم اين حالى را كه تو دارى ، جز اين كه تو معرفت ندارى ، به دنبال معرفت برو! عرض كرد: فدايت شوم ، معرفت چيست ؟
فرمود: برو فقه و حديث بياموز! گفت : از كه بياموزم ؟ فرمود: از فقهاى مدينه بياموز و سپس آنها را بر من عرضه كن ! مى گويد: حسن بن عبداللّه رفت و (آموخته هاى خود را) نوشت و بعد آمد، نوشته ها را بر آن حضرت قرائت كرد، ولى امام عليه السلام همه را مردود شمرد. آنگاه فرمود: برو آگاهى پيدا كن ! حسن بن عبداللّه به دينش اهميت مى داد. راوى مى گويد: وى همواره در پى فرصتى بود تا اين كه ابوالحسن عليه السلام به قصد مزرعه اى كه در خارج مدينه داشت حركت كرد، در بين راه آن حضرت را ديد، عرض كرد: فدايت شوم من در پيشگاه خداى تعالى بر شما حجت را تمام مى كنم مرا به آنچه معرفتش بر من واجب است راهنمايى كنيد.
مى گويد: در اين جا ابوالحسن عليه السلام او را به امر اميرالمؤ منين و حقانيت آن بزرگوار و امر امام حسن و امام حسين و على بن حسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد صلوات اللّه عليهم ، آگاه ساخت و سپس ساكت شد. عرض كرد: فدايت شوم ، امروز امام كيست ؟ فرمود: اگر بگويم مى پذيرى ؟ گفت : آرى . فرمود: امروز من امامم . عرض كرد: دليلى بفرماييد كه من براى ديگران استدلال كنم . فرمود: نزد آن درخت برو - به درخت خارى اشاره كرد - بگو: موسى بن جعفر مى گويد: نزد من بيا! مى گويد: نزد آن درخت آمدم و پيام امام عليه السلام را رساندم . به خدا سوگند ديدم درخت زمين را شكافت و آمد در مقابل حضرت ايستاد. آنگاه امام عليه السلام اشاره فرمود: برگرد! برگشت .
راوى مى گويد: حسن بن عبداللّه به امامت آن حضرت ايمان آورد و بعد به خاموشى و عبادت به سر مى برد و پس از آن كسى او را نديد كه سخنى بگويد.(982)
از جمله روايتى است كه عبداللّه بن ادريس از ابن سنان نقل كرده ، مى گويد: روزى هارون الرشيد چند جامه براى على بن يقطين فرستاد و بدان وسيله او را گرامى داشت ، در ميان آنها شنلى از خز سياه بود كه همچون جامه مخصوص پادشاهان ، طلادوزى شده بود! على بن يقطين تمام آن جامه ها را خدمت ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام فرستاد و از آن جمله همان شنل بود و مقدارى مال نيز بر آنها افزود كه طبق معمول از خمس مالش خدمت امام عليه السلام مى فرستاد.
همين كه اين جامه ها و اموال به دست امام عليه السلام رسيد، آنها را قبول كرد امّا شنل را به وسيله همان قاصد به على بن يقطين بازگرداند و به او نوشت : آن را نگه دار و مبادا از دستت بيرون كنى كه در آينده نزديك ، به آن سخت نيازمند خواهى شد. على بن يقطين از اين كه شنل را به او برگردانده اند، به شك افتاد و علت آن را نفهميد ولى آن را نگهداشت ، مدتى گذشت على بن يقطين نسبت به غلام مخصوصش غضبناك شد و او را از كار بر كنار ساخت .
غلام علاقه على بن يقطين را به ابوالحسن موسى عليه السلام مى دانست و از فرستادن مال و جامه و هدايا در فرصتهاى مختلف ، براى امام عليه السلام ، اطلاع داشت . از اين رو نزد هارون رفت و بدگويى كرد و گفت : او به امامت موسى بن جعفر قائل است و هر سال خمس مالش را نزد او مى فرستد و در فلان وقت آن شنل مرحمتى اميرالمؤ منين را براى او فرستاده است . هارون برآشفت و بشدت غضبناك شد و گفت : من حقيقت اين مطلب را كشف مى كنم اگر همين طور باشد كه تو مى گويى به زندگى او خاتمه مى دهم . فورى فرستاد و على بن يقطين را احضار كرد. همين كه حاضر شد، گفت : آن شنلى را كه به تو مرحمت كرديم چه كردى ؟
گفت : يا اميرالمؤ منين : آن در نزد من در جامه دانى مهر و موم شده است ، آن را معطر نگه داشته ام و كمتر روزى است كه صبح جامه دان را باز نكنم و از باب تبرّك به آن نگاه نكنم . هر صبح و شب آن را مى بوسم و به جاى اولش بر مى گردانم ، هارون گفت : هم اكنون آن را حاضر كن ! گفت : اطاعت يا اميرالمؤ منين . يكى از خدمتگزارانش را خواست و گفت : برو به فلان حجره خانه من و كليدش را از خدمتگزارم بگير و در حجره را باز كن سپس فلان صندوق را بگشا و آن جامه دانى را كه مهر و موم است بياور. چيزى نگذشت كه غلام رفت و جامه دان را مهر شده آورد و در مقابل هارون نهاد، هارون دستور داد تا مهر آن را شكسته آن را باز كنند.
همين كه باز كردند، شنل تا شده و معطر به حال خود باقى است . خشم هارون فرو نشست ، سپس به على بن يقطين گفت : آن را به جاى خود برگردان و تو نيز سرفراز برگرد، ديگر هرگز سخن هيچ سخن چينى را درباره تو باور نخواهم كرد. آنگاه دستور داد تا جايزه گرانبهايى براى على بن يقطين فرستادند و فرمود، هزار تازيانه به غلام سخن چين بزنند، حدود پانصد تازيانه به او زده بودند كه مرد.(983)
از جمله به نقل از محمّد بن فضل روايت شده كه مى گويد: ميان اصحاب ما درباره مسح پاها به هنگام وضو، روايت مختلف بود كه آيا از انگشتان تا برآمدگى روى پاها مسح بكشند يا از برآمدگيها تا انگشتان . اين بود كه على بن يقطين نامه اى به ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام نوشت : فدايت شوم ، دانشمندان ما در مسح پاها اختلاف دارند اگر صلاح بدانيد به خط خودتان چيزى بنويسيد تا ان شاء اللّه ، مطابق آن علم كنم ، امام عليه السلام در پاسخ نوشت : مورد اختلاف در وضو را كه نوشته بودى فهميدم ولى آنچه را كه در اين باره به تو امر مى كنم آن است كه سه مرتبه مضمضه و سه بار استنشاق كن و لابلاى موهاى ريشت آب را رسوخ ده و سه مرتبه صورتت را بشوى و دستهايت را سه بار تا آرنج شستشو كن و تمام سرت را مسح بكش و به بيرون و به درون گوشهايت دست بكش و سه مرتبه پايت را تا برآمدگى بشوى و بر خلاف اين دستور عمل نكن !
وقتى كه نامه امام به على بن يقطين رسيد از مطالب نامه كه بر خلاف اجماع علماى شيعه بود تعجب كرد، امّا با خود گفت : مولايم به آنچه فرموده داناتر است و من فرمان او را مى برم . بعدها على بن يقطين در وضويش مطابق نامه عمل كرد و براى اجراى دستور امام عليه السلام با نظر تمام علماى شيعه مخالفت مى كرد. تا اين كه نزد هارون از على بن يقطين بدگويى كردند و گفتند: او رافضى و مخالف شماست .
هارون به بعضى از نزديكانش گفت : درباره على بن يقطين و اتهام او به مخالفت با ما و گرايش به رافضيها پيش من زياد سعايت شده است ولى من در خدمتگزارى اش نسبت به خود قصورى نديده ام و بارها او را آزموده ام چيزى از اتهام او بر ما ثابت نشده است و مايلم كه جريان او را به طورى كه خود نداند تا از من بر حذر شود، كشف كنم . گفتند: يا اميرالمؤ منين ! رافضيها در وضو گرفتن با اهل سنت مخالفند و وضو را ساده مى گيرند و پاها را نمى شويند، او را بدون اين كه بفهمد آزمايش كنيد. گفت : بسيار خوب ، با اين عمل حقيقت وضع او روشن مى شود.
سپس مدتى او را به حال خود گذاشت و به كارى در منزلش مشغول ساخت تا وقت نماز فرا رسيد، على بن يقطين هميشه براى وضو و نمازش اطاق خلوتى داشت همين كه وقت نماز شد، هارون پشت ديوار ايستاد؛ جايى كه وى على بن يقطين را مى ديد ولى او هارون را نمى ديد. پس على بن يقطين آب وضو خواست و مطابق دستور امام عليه السلام وضو گرفت ، در حالى كه هارون با چشم خود مى ديد، وقتى كه جريان را ديد نتوانست خوددارى كند جلو آمد تا جايى كه على بن يقطين او را ديد، صدا زد يا على بن يقطين كسى كه پنداشته است تو رافضى هستى دروغ گفته است .
و از آن به بعد مقام على بن يقطين پيش هارون بالا رفت و نامه امام عليه السلام بدون هيچ مقدمه اى رسيد: اى على بن يقطين از هم اكنون مطابق دستور الهى وضو بگير؛ يك مرتبه صورتت را به قصد وجوب و يك مرتبه به منظور استحباب بشوى و دستهايت را از آرنج نيز همين طور شستشو بده و جلو سر و روى پاهايت را از زيادى رطوبت وضويت مسح كن ، آنچه از آن بر تو بيمناك بوديم بر طرف شد. والسلام .(984)
از جمله به نقل از على بن حمزه بطائنى روايت شده كه مى گويد: روزى امام ابوالحسن عليه السلام از مدينه به قصد مزرعه اى كه در خارج شهر داشت بيرون شد در حالى كه من همراهش بودم ؛ او استرى سوار بود و من بر الاغى سوار بودم . مقدارى كه راه رفتيم ، شيرى جلو ما را گرفت ، من از ترس در جاى خود ايستادم امّا ابوالحسن عليه السلام جلو رفت و اعتنايى نكرد، ديدم شير در برابر او كرنش مى كند، دم مى جنباند و همهمه مى كند.
امام عليه السلام توقف كرد، گويى به همهمه او گوش مى دهد، شير پنجه اش را روى ران استر امام عليه السلام نهاد. من پيش خود سخت وحشت زده شدم ، آنگاه شير به يك طرف راه حركت كرد و امام عليه السلام رو به سمت قبله برگرداند و شروع به دعا خواندن كرد، لبهايش را به گفتن ذكرى حركت مى داد كه من نمى فهميدم ، سپس با دست به طرف شير اشاره اى كرد كه برو! شير همهمه طولانى كرد و امام عليه السلام مى گفت : آمين ! آمين ! و شير از راهى كه آمده بود، رفت تا ناپديد شد و امام عليه السلام به راه خود ادامه داد، همين كه از آن جا دور شديم ، عرض كردم : فدايت شوم ، جريان اين شير چه بود؟ به خدا سوگند كه من براى شما ترسيدم و حال او را با شما تعجب آور ديدم .
امام ابوالحسن عليه السلام فرمود: آن شير آمده بود از سختى زايمان ماده اش شكايت مى كرد و از من خواست تا از خدا بخواهم كه گرفتارى او را بر طرف كند و من آن كار را كردم ، و به دلم افتاد كه نوزادش نر خواهد بود، او را مطلع كردم . او در مقابل گفت : برو در امان خدا! خداوند هيچ درنده را بر تو و اولا تو كسى از شيعيانت مسلط نكند و من آمين گفتم .
شيخ مفيد - رحمه اللّه - مى گويد: در اين باب اخبار فراوانى رسيده است . مقدارى كه ما نقل كرديم ، منظور ما را كفايت مى كند.
مى گويم :
بعضى از نوشته هاى ايشان و ابن طلحه را نيز به خاطر رعايت اختصار، ما نقل نكرديم .
از جمله مطالى كه حميرى در (( الدلائل )) (985) آورده است ، روايتى است از احمد بن محمّد به نقل از ابوقتاده قمى و او از ابوخالد زيالى كه مى گويد: ابوالحسن موسى عليه السلام - هنگامى كه براى نخستين بار به بغداد منتقل شد - به محل زباله رسيد، در حالى كه جمعى از ماءموران مهدى عباسى همراهى اش مى كردند. مى گويد: مرا ماءمور كرده بود تا لوازمى بخرم ، چون مرا غمگين ديد، فرمود: ابوخالد چه شده است كه تو را افسرده مى بينم ؟ عرض كردم : مى بينم كه شما را نزد اين طاغوت مى برند و شما را در امان نمى دانم .
فرمود: ابوخالد! از طرف او خطرى بر من نيست ، در فلان ماه و فلان روز اول شب منتظر من باش ، اگر خدا بخواهد من نزد تو خواهم آمد. من بيش از هر چيز ماه ها و روزها را مى شمردم تا آن روز فرا رسيد، صبح زود تا اول شب جايى كه وعده داده بود، ايستادم و همچنان انتظار مى كشيدم تا غروب آفتاب نزديك شد. شيطان در دلم وسوسه انداخت ، كسى را نديدم ، بعد ترسيدم كه شك كنم در دلم هراسى افتاد. در آن بين كه من چنين وضعى را داشتم ، ناگاه سياهيى از سمت عراق پيدا شد. منتظر ماندم ، ديدم ابوالحسن عليه السلام جلو قافله بر استرى سوار است . فرمود: آهاى ابوخالد! عرض كردم : بلى ، يابن رسول اللّه . فرمود: نبايد شك كنى چرا كه شيطان شك و دو دلى تو را دوست مى دارد. عرض كردم : اين طور پيش آمد. و مى گويد: از آزادى آن حضرت خوشحال شدم و گفتم : خدا را شكر كه شما را از دست آن طاغوت نجات داد. فرمود: ابوخالد! آنها دوباره نزد من بر مى گردند و اين بار ديگر از چنگشان خلاص نخواهم شد.(986)
از جمله ، به نقل از عيسى مداينى روايت است كه مى گويد: سالى به مكه رفتم و در آنجا ماندم ، سپس با خود گفتم در مدينه هم به قدر مكه مى مانم تا ثواب بيشترى ببرم ! به مدينه رفتم ، سمت مصلى كنار منزل ابوذر - رضى اللّه عنه - فرود آمدم و خدمت مولايم رفت و آمد داشتم . باران سختى در مدينه نازل شد، روزى خدمت ابوالحسن عليه السلام رسيدم ، سلام دادم در حالى كه باران همچنان مى باريد، همين كه وارد شدم ، پيش از هر چيز رو به من كرد و فرمود:
عليك السلام عليه السلام اى عيسى ! برگرد كه خانه ات روى اثاثيه ات خراب شد. برگشتم ، ديدم خانه روى اثاثيه ريخته است . چند نفر را به مزدورى گرفتم تا وسايلم را از زير آوار درآوردند. همه چيز را در آوردند، چيزى از بين نرفت و جز يك سطل چيزى مفقود نشد. فرداى آن روز، شرفياب شدم ، سلام دادم فرمود: آيا چيزى مفقود نشده جز يك سطل كه با آن وضو مى گرفتم .
مدتى سر مباركش را پايين انداخت و قدرى تاءمل كرد، سپس سر بلند كرد و فرمود: من گمان مى كنم كه تو آن را فراموش كرده اى ، از كنيز صاحبخانه بپرس و بگو: تو سطل را برداشته اى آن را برگردان ، او آن را برمى گرداند. همين كه از محضر امام عليه السلام برگشتم ، نزد كنيز صاحبخانه آمدم و به او گفتم من سطل را در محل شست و شو فراموش كردم و تو وارد شدى و آن را برداشتى بنابراين ، آن را برگردان تا من وضو بگيرم . مى گويد: كنيز رفت و سطل را آورد.(987)
از جمله على بن ابى حمزه مى گويد: خدمت ابوالحسن عليه السلام نشسته بودم كه ناگاه مردى به نام جندب وارد شد و به امام عليه السلام سلام داد و نشست و از آن حضرت سؤ الاتى كرد، بعد از طرح سؤ الات بسيار، امام عليه السلام پرسيد: جندب حال برادرت چطور است ؟ عرض كرد: خوب است ، به شما سلام مى رساند. فرمود: خداوند به شما به خاطر (فوت ) برادرت اجر زيادى مرحمت كند! جندب عرض كرد: سيزده روز قبل نامه اى درباره سلامتى وى از كوفه به من رسيد. فرمود: جندب ! به خدا سوگند كه او دو روز پس از وصول نامه اش به شما از دنيا رفت . او مالى را به زنش سپرده و گفته است كه اين مال نزد تو بماند تا وقتى كه برادرم آمد آن را به او بدهى .
آن مال را زير زمين ، در خانه اى كه ساكن بود، مدفون كرده است ، وقتى كه به آن جا رفتى با آن زن مهربانى نما و نسبت به خودت اميدوارش كن ، آن مال را به تو خواهد داد. على بن حمزه مى گويد: جندب مردى خوش صورت بود، بعدها وى را ديدم راجع به آنچه امام عليه السلام گفته بود، پرسيدم . گفت : اى على ! به خدا سوگند كه مولايم بدون كم و زياد درباره نامه و آن مال ، واقعيت را گفت .(988)
از جمله اسحاق بن عمار مى گويد: شنيدم كه موسى بن جعفر عليه السلام خبر مرگ وى را به خود او داد. با خود گفتم : مگر آن حضرت مى داند كه هر كدام از شيعيانش كى مى ميرند؟ امام عليه السلام همانند شخصى خشمگين به من نگاه كرد و فرمود: اى اسحاق ! رشيد هجرى با اين كه از مستضعفين بود علم منايا و بلايا را مى دانست ، امام كه سزاوارتر به دانستن آنهاست ، اى اسحاق !
تو هرچه خواستى بكن كه عمر تو گذشته و تا دو سال ديگر مى ميرى چيزى نمى گذرد كه برادران و خاندان تو اختلاف پيدا مى كنند و به يكديگر خيانت مى ورزند و دل دوستان و آشنايان به حال ايشان مى سوزد تا آن جا كه دشمنشان آنها را شماتت مى كند. راوى مى گويد: اسحاق گفت من از آنچه در دلم گذشته است از خداوند طلب آمرزش مى كنم . بيش از دو سال از آن مجلس نگذشته بود كه اسحاق مرد و مدتى از اين جريان نگذشت كه خاندان عمار دست به اموال مردم گشودند و بشدت مفلس شدند و آنچه امام عليه السلام فرموده بود بدون كم و زياد بر سر آنها آمد.(989)
از جمله ، هشام بن حكم مى گويد: مى خواستم در منى كنيزى خريدارى كنم ؛ خدمت موسى بن جعفر عليه السلام نامه اى نوشتم و با آن حضرت مشورت كردم . آن حضرت جواب نامه مرا نداد چون وقت طواف رسيد، در محل رمى جمرات ، در حالى كه سوار بر الاغى رمى مى كرد، نگاهى به من كرد و نگاهى به آن كنيز كه در بين كنيزان بود، پس از اين ديدار نامه اش به دست من رسيد، نوشته بود كه اگر عمرش كوتاه نبود من اشكالى در خريد او نمى ديدم . با خود گفتم : به خدا قسم كه آن حضرت اين سخن را به من نگفت مگر آن كه چيزى در كار است ، نه به خدا سوگند كه او را نمى خرم . مى گويد: هنوز از مكه بيرون نشده بوديم كه آن كنيز مرد و دفنش كردند.(990)
از جمله به نقل از زكريا بن آدم آمده است كه مى گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: پدرم از جمله كسانى بود كه در گهواره سخن مى گفت .(991)
از جمله اصبغ بن موسى مى گويد: مردى از شيعيان صد دينار به وسيله من خدمت ابوابراهيم موسى بن جعفر عليه السلام فرستاد. من جز اين وجه ، از مال شخصى هم مبلغى براى آن حضرت به همراه داشتم . همين كه وارد مدينه شدم ، آب ريختم و نقدينه خود و مال او را شستم و مقدارى عطر بر آنها پاشيدم . آنگاه پولهاى آن مرا را شمردم ديدم نود و نه دينار است ؛ دوباره شمردم ديدم همان قدر است .
يك دينار از پول خودم برداشتم و عطر زدم و ميان كيسه آن مرد نهادم و شبانه خدمت امام رسيدم ؛ عرض كردم : فدايت شوم ، چيزى همراهم آورده ام كه بدان وسيله قصد تقرب به خدا را دارم ، فرمود: بده ، پولهاى خودم را دادم . عرض كردم : فدايت شوم فلان دوستدار شما نيز مبلغى همراه من براى شما فرستاده است . فرمود: بده ، من كيسه را دادم فرمود: بريز! من ريختم ، امام آنها را با دستش پراكند و يك دينار مرا از ميان آنها بيرون آورد و فرمود: آن مرد با وزن اينها را فرستاده است نه به شمار.(992)
اين بود آخرين مطلبى كه از دلائل مى خواستم نقل كنم و بسيارى از آنها را به دليل رعايت اختصار، نقل نكردم .
از كتاب راوندى (993) در معجزات امام كاظم عليه السلام از امام رضا عليه السلام نقل شده است كه : پدرم موسى بن جعفر بى مقدمه به على بن حمزه فرمود: تو مردى از اهل مغرب را خواهى ديد و او راجع به من از تو مى پرسد، بگو: او همان امامى است كه ابوعبداللّه امام صادق عليه السلام به ما فرمود، و هرگاه راجع به حلال و حرام از تو پرسيد، پاسخ بده . گفت : او چه نشانى دارد؟ فرمود: مردى تنومند و بلند قامت است ، اسمش يعقوب بن يزيد و بزرگ قوم خود است . اگر خواست نزد من بيايد او را با خود بياور. على بن حمزه مى گويد: به خدا سوگند من در طواف بودم كه ناگاه مرد تنومند بلند قامتى به طرف من آمد و گفت : مى خواهم از حال صاحبتان بپرسم .
گفتم : كدام صاحب ؟ گفت : از موسى بن جعفر عليه السلام پرسيدم : اسم تو چيست ؟ گفت : يعقوب بن يزيد. گفتم : اهل كجا هستى ؟ گفت : از مغربم . گفتم : از كجا مرا شناختى ؟ گفت : كسى به خوابم آمد و به من گفت : با على بن حمزه ديدار كن و هر چه نياز دارى از او بپرس و از جاى تو پرسيدم مرا راهنمايى كرد. گفتم : همين جا بنشين تا از طواف فارغ شوم و نزد تو برگردم . طواف كردم و بعد نزد او آمدم . با او صبحت كردم ، ديدم مرد عاقل و زرنگى است ، از من خواست تا او را خدمت موسى بن جعفر عليه السلام ببرم .
او را خدمت امام عليه السلام بردم ، همين كه امام او را ديد فرمود: اى يعقوب بن يزيد، ديروز آمدى ، در حالى كه بين تو و برادرت در فلان جا نزاعى پيش آمد تا آنجا كه به يكديگر دشنام داديد، اين راه و رسم من و پدرانم نيست ، ما به هيچ يك از شيعيانمان اين اجازه را نمى دهيم ، بنابراين از خدا بترس زيرا به همين زودى با مرگ يكى از شما دو برادر، از يكديگر جدا مى شويد. امّا برادرت به همين سفر، پيش از رسيدن به خانواده مى ميرد و تو به خاطر برخوردى كه با او كردى پشيمان مى شوى . چون شما قطع رحم كرديد و رابطه را بريديد، در نتيجه عمرتان كوتاه شد، آن مرد با شنيدن سخنان امام عليه السلام عرض كرد: يابن رسول اللّه ! اجل من در چه وقت مى رسد؟
فرمود: عمر تو هم به آخر رسيده بود امّا در فلان منزل نسبت به عمه ات صله رحم كردى خداوند بيست سال اجلت را به تاءخير انداخت . على بن حمزه مى گويد: سال ديگر آن مرد را در مكه ملاقات كردم . اطلاع داد كه برادرم از دنيا رفت و او را پيش از آن كه به خانواده اش برسد در بين راه دفن كردند.
از جمله مفضل بن عمر مى گويد: وقتى كه امام صادق عليه السلام از دنيا رفت ، موسى كاظم عليه السلام را وصى خود قرار دارد، ولى برادرش عبداللّه كه بزرگترين اولاد امام جعفر صادق عليه السلام در آن زمان بود، ادعاى امامت كرد، اين همان كسى است كه معروف به افطح شد. امام موسى عليه السلام دستور داد هيزم زيادى وسط منزلش گرد آوردند و كسى را دنبال برادر خود، عبداللّه فرستاد و از او خواست تا نزد وى بيايد.
وقتى كه عبداللّه آمد، گروهى از شيعه نزد امام عليه السلام بودند، همين كه عبداللّه نشست امام عليه السلام دستور داد هيزمها را آتش بزنند، آتش برافروخته شد و مردم علت آن را نمى دانستند تا اينكه تمام هيزمها آتش گرفت ، آنگاه موسى بن جعفر عليه السلام از جا برخاست و با جامه وسط آتش نشست و ساعتى با مردم سخن گفت ، سپس برخاست ، جامه هايش را تكان داد و به مجلس برگشت و به برادرش عبداللّه گفت : اگر مى پندارى كه پس از پدرت ، تو امامى ، برو ميان آتش بنشين . حاضران گفتند: ديديم رنگ عبداللّه تغيير كرد، از جا برخاست ، و از منزل موسى بن جعفر عليه السلام بيرون شد.(994)
از جمله ، على بن حمزه مى گويد: روزى موسى بن جعفر عليه السلام دست مرا گرفت و با يكديگر از مدينه به بيابان رفتيم ؛ در راه ناگهان چشمم به مردى از اهل مغرب افتاد كه الاغ مرده اى در مقابلش افتاده و بار الاغ روى زمين پراكنده شده بود و مرد گريان بود.
موسى بن جعفر عليه السلام پرسيد: چه شده است ؟ گفت : با رفقايم قصد رفتن حج را داشتم كه الاغم در اين جا مرد، همراهانم رفتند و من سرگردان مانده ام و وسيله اى براى حمل بارم ندارم . امام عليه السلام فرمود: شايد الاغت نمرده است . گفت : عجب دلسوزى كه مرا مسخره مى كند! امام عليه السلام فرمود: نزد من تعويذ خوبى هست . آن مرد گفت : تعويذ شما درد مرا دوا نمى كند، بيش از اين مرا دست ميندازيد، امام عليه السلام به الاغ نزديك شد و دعايى خواند كه من نشنيدم و چوبى را كه بر زمين افتاده بود برداشت و با آن بر پيكر الاغ زد و حيوان را هى كرد.
الاغ از جا جست و صحيح و سالم سر پا ايستاد. امام عليه السلام فرمود: اى مغربى آيا چيزى از تمسخر در اين جا مى بينى ؟ برو به همراهانت برس ! ما رفتيم و او را واگذاشتيم . على بن ابى حمزه مى گويد: روزى كنار زمزم ايستاده بودم ، ناگاه همان مغربى را آن جا ديدم ، وقتى كه چشمش به من افتاد، به سمت من دويد و از خوشحالى مرا بوسيد. گفتم : الاغت در چه حال است ؟ گفت : به خدا سوگند كه صحيح و سالم است نمى دانم كه خداوند از كجا بر من منت گذاشت و الاغم را بعد از مردن دوباره زنده كرد. گفتم : تو به حاجتت رسيدى ، چيزى را كه از حد معرفت تو بيرون است ، نپرس .(995)
راوندى مطالب ديگرى هم نقل كرده است كه ما از نقل آنها صرف نظر كرديم .
پاورقى ها :
973- (( مطالب السؤ ول ، ص 83.
974- ارشاد، ص 277.
975- همان ماءخذ، همان ص .
976- همان ماءخذ، ص 278.
977- همان ماءخذ، همان ص .
978- (( كشف الغمه ، )) ص 247.
979- (( مطالب السؤ ول ، )) ص 83.
980- طه / 82: من كسانى را كه توبه كنند و ايمان آوردند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدايت شوند، مى آمرزم .
981- خداوندا تو پروردگار منى چون تشنه شوم ، آب و چون غذا بخواهم ، طعامم مى دهى .
982- ارشاد مفيد، ص 273.
983- همان ماءخذ، ص 275.
984- همان ماءخذ، همان ص .
985- (( كشف الغمه ، )) ص 250.
986- اين حديث را كلينى در كافى ج 1 / 477 به دو سند: يكى همين سند و يكى ديگر از على بن ابراهيم به نقل از پدرش از قول ابى قتاده نقل كرده است . البته در مواردى عبارت مختلف است . - م .
987- همان ماءخذ، ص 251.
988- همان ماءخذ، همان ص .
989- همان ماءخذ، همان ص .
990- همان ماءخذ، همان ص .
991- همان ماءخذ، همان ص .
992- همان ماءخذ، همان ص .
993- كتاب راوندى ص 200 چاپ ضميمه اربعين علامه مجلسى .
994- (( خرائج )) ص 200 و 201 و (( كشف الغمه )) ص 252 و 253.
995- همان ماءخذ و همان ص .
زنان عاشورایی
زینب کبری و ام کلثوم، دختران امیرالمومنین«ع»،همچنین فاطمه دختر امام حسین«ع» نیز جزء اسیران بودند و در کوفه و… سخنرانیهای افشاگر داشتند.
پس از واقعه تلخ عاشورا، رسالت سنگین بانوان کاروان حسینی آغاز گردید. آنان با وجود شرایط سخت جسمی و روحی، می بایست از اندیشه و کلام و احساس یاری گرفته و با خطبه های پرشور خویش، مردمی که در عمق نادانی به سر می بردند را از حقانیت راه امام حسین(علیه السلام) و مظلومیت ایشان آگاه سازند و به رهبری زینب(علیهاالسلام)، به نشر معارف اسلام و رساندن پیام شهیدان بپردازند تا اسلام را از هدم و زوال نجات بخشند.
اینجاست که به هدف والای امام حسین(علیه السلام) از همراه نمودن زنان و کودکان، با خویش پی می بریم.
شهید مطهری می فرمایند: …« ابا عبدالله(علیه السلام) اهل بیت خودش را حرکت می دهد، برای اینکه در تاریخ رسالتی عظیم را انجام دهند. برای اینکه نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، اما با قافله سالاری زینب، بدون آنکه از مدار خودشان خارج شوند، از عصر عاشورا زینب(علیهاالسلام) تجلی می کند و از آن به بعد به او واگذار شده بود.»
فعالیت ها و حماسه زن عاشورایی را پس از قیام، می توان به دو بخش تقسیم نمود:
1) حماسه آفرینی زینب(علیهاالسلام)، در نهضت عاشورا 2) نقش و فعالیت سایر بانوان، در این نهضت
حماسه آفرینی زینب (علیهاالسلام) در نهضت عاشورا
همان گونه که می دانیم، حفظ و نگهداری یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است. حضرت زینب (علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال 61 هجری، پیام رسای خویش را از دشت خونین کربلا برای مسلمانان ابلاغ نمود و آن را برای همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت.
البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتدای راه، حضوری فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینی داشتند.
همیاری حضرت زینب (علیهاالسلام) با امام حسین (علیه السلام) در انجام مسئولیت ها را می توان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست. آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعی از مسئولیت ها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام (علیه السلام) فرصت و فراغ بیشتری برای آماده سازی قیام داشته باشد.
اما اصلی ترین وظیفه حضرت زینب (علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلی می شود. اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین(علیه السلام) دستخوش تحریف می گردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطری جدی قرار می گرفت.
پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن می توان گفت: یکی آن که آنان چند نفر و چه کسانی بودند، دیگر آن که چه نقشی داشتند. زنانی که در کربلا حضور داشتند، برخی از اولاد علی«ع» بودند، و برخی جز آنان، چه از بنی هاشم یا دیگران. زینب، ام کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانی، از اولاد اهل بیت علیهم السلام بودند، فاطمه و سکینه، دختران سید الشهدا«ع» بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، کنیز خاص امام حسین«ع» و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند 5 نفر زن که از خیام حسینی به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبی، مادرعبد الله کلبی، مادر عمر بن جناده، زینب کبری«ع.» زنی که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوی نمیریه قاسطیه، زن عبد الله بن عمیر کلبی که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوی شهادت کرد و همانجا با عمود غلام شمر که بر سرش فرود آورد، کشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند: یکی مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روی کرد و امام او را برگرداند. دیگری مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردی را به وسیله آن کشت، سپس شمشیری گرفت و با رجزخوانی به میدان رفت، که امام حسین«ع» او را به خیمه ها برگرداند. دلهم، دختر عمر(همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینی پیوست.
زهیر بیشتر تحت تاثیر سخنان همسرش حسینی شد و به امام پیوست. رباب، دختر امرء القیس کلبی،همسر امام حسین«ع» نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینه و عبد الله. زنی از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولی هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه هی اهل بیت، شمشیری برداشت و رو به خیمه ها آمد و آل بکر بن وائل را به یاری طلبید.
زینب کبری و ام کلثوم، دختران امیرالمومنین«ع»،همچنین فاطمه دختر امام حسین«ع» نیز جزء اسیران بودند و در کوفه و… سخنرانیهای افشاگر داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسرای اهل بیت را تشکیل می دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهی و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور«پیام رسانی» باید اشاره کرد. البته جهات دیگری نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره می شود که هر کدام می تواند به عنوان«درس» مورد توجه باشد:
1- مشارکت زنان در جهاد:
شرکت در جبهه پیکار و همدلی و همراهی با نهضت مردانه امام حسین و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه های این حضور است. چه همکاری طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهی همسران برخی از شهدای کربلا، چه حتی اعتراض و انتقاد برخی همسران سپاه کوفه به جنایتهای شوهرانشان مثل زن خولی.
2- آموزش صبر:
روحیه مقاومت و تحمل زنان نسبت به شهادتها در کربلا درس دیگر نهضت بود. اوج این صبوری و پایداری در رفتار و روحیات زینب کبری«ع» جلوه گر بود.
3- پیام رسانی:
افشاگریهای زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه پاسداری از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهای پراکنده به تناسب زمان و مکان.
4- روحیه بخشی:
در بسیاری از جنگها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه می بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضی از شهدا این نقش را داشتند.
5- پرستاری:
رسیدگی به بیماران و مداوی مجروحان از نقش های دیگر زنان در جبهه ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستاری و مراقبت حضرت زینب از امام سجاد«ع» یکی از این نمونه هاست
6- مدیریت:
بروز صحنه های دشوار و بحرانی، استعدادهای افراد را شکوفا می سازد.
نقش حضرت زینب در نهضت عاشورا و سرپرستی کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران» را می آموزد. وی مجموعه بازمانده را در راستی اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام خنثی کننده نتایج عاشورا از سوی دشمن، مقابله نمود و نقشه های دشمن را خنثی ساخت.
7- حفظ ارزشها:
درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزشهای دینی و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهای آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباسها و خیمه هایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تاکید می ورزیدند. ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمی کنید برای تماشای اهل بیت پیامبر جمع شده اید؟
وقتی هم در کوفه در خانه بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانی خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «ا من العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الاعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید…»و نمونه های دیگری از سخنان و کارها که همه درس آموز عفت و دفاع از ارزشهاست.
8- تغییر ماهیت اسارت:
اسارت را به آزادی بخشی تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعی درس حریت و آزادگی دادند.
9- عمق بخشیدن به بعد عاطفی و تراژدیک کربلا:
گریه ها، شیونها،عزاداری بر شهدا و تحریک عواطف مردم، به ماجری کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تاثیر گذاشت واز این رهگذر، ماندگارتر شد.
شهادت مظلومانه سید الشهدا و یارانش در کربلا،تاثیر بیدارگر و حرکت آفرین داشت و خونی تازه در رگهای جامعه اسلامی دواند و جو نامطلوب را شکست و امتدادهای آن حماسه،در طول تاریخ،جاودانه ماند.حتی در همان سفر اسارت اهل بیت نیز تاثیرات سیاسی این حادثه در اندیشه های مردم آشکار شد.گروهی از اسرا را که به شام می بردند،چون به تکریت رسیدند، مسیحیان آنجا در کلیساها جمع شدند و به نشان اندوه بر کشته شدن حسین «ع »،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لینا» نیز رسیدند.
مردم آنجا همگی گرد آمدند و بر حسین و دودمانش سلام و درود فرستادند وامویان را لعن کردند و سربازان را از آنجا بیرون کردند.چون خبر یافتند که مردم «جهینه » هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه «کفر طاب »رفتند،به آنجا نیزراهشان ندادند.به حمس که وارد شدند،مردم تظاهرات کردند و شعار دادند:«اکفرا بعدایمان و ضلالا بعد هدی؟»و با آنان درگیر شدند و تعدادی را کشتند.
امیر المومنین عليه السلام و نهي از منکر
|
1- حضرت علي عليه السلام در ضمن خطبه اي فرموده است: پي نوشت ها: 1- يکي از فضلا و اساتيد معاصر، اينجا را چنين ترجمه کرده اند: «پس چون شتر گر گرفته، از رنج آن ناله برآورد.» «مجموعه ي مقالات» / 109 . |
تاثير مال و مقام در آخرت
|
پرسش: آيا مال و ثروت و مقام دنيوي در آخرت مي تواند مايه نجات و سربلندي انسان گردد؟ پاسخ: خداي متعال در آيات 25-29 سوره «حاقه» مي فرمايد: «اما كسي كه نامه عملش به دست چپش داده شده، مي گويد: اي كاش! هرگز نامه اعمالم به من داده نمي شد»! (واما من اوتي كتابه بشماله فيقول يا ليتني لم اوت كتابيه). «و اي كاش از حساب خود هرگز خبردار نمي شدم»! (ولم ادر ما حسابيه). «و اي كاش مرگ من فرا مي رسيد و به اين زندگي حسرت بار پايان مي داد»! (يا ليتها كانت القاضيه). هارون از شنيدن اين سخن از حيات خود مأيوس شده و شروع به خواندن اين اشعار كرد: «طبيب با طبابت و داروي خود قدرت ندارد در برابر مرگي كه فرارسيده دفاع كند» «اگر قدرت دارد پس چرا خودش با همان بيماري مي ميرد كه سابقاً آن را درمان مي كرد»؟! تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 466 |
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
|
یکی ازمصائب نا گوار وسوزناک واقعه کربلا شهادت حضرت علی اصغرعلیه السلام است نقل شده: که روزی (کمیت) شاعرمعروف به حضور حضرت صادق علیه السلام رسید، تلخ تر از مرگ مرحوم حا ئری ما زندرا نی در کتاب معالی السبطین آورده که:ازبقرا ط حکیم پرسیدند در ذائقه ا نسان چه چیزی ازمرگ تلخ تر است؟ کیفیت شهادت علی اصغر(ع) وَلَمّا رَأی الحُسین علیه السلام مَصارِعَ فَتَیانِهُ وَاَحَِبَّته عَزَمَ علی لِقاءِ الْقَوم بِمُهجَته و نادی هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حرم رسول الله صلی الله علیه وآله، هَل مِن مُوحِّد یَخافُ الله فینا، هَل مِن مُغیثٍ یُغیثُنا یَرجُو الله بِاِ غاثَتِنا هَل مِن مُعین شهادت علی اصغر به روایت ابی مخنف زمانیکه حضرت امام حسین (ع) با ام کلثوم در باره علی اصغر سخن می گفت او عرض کرد قدری آب برایش تهیه کن |
اعمال روز عاشورا
روز دهم: روز شهادت اَبُوعَبْداللّهِ الحُسَیْن علیه السلام و روز مصیبت و حزن ائمّه اطهارعَلیهمُ السلام و شیعیان ایشان است و شایسته است که شیعیان در این روز مشغول کارى از کارهاى دنیا نگردند و از براى خانه خود چیزى ذخیره نکنند و مشغول گریه و نوحه و مصیبت باشند و تعزیت حضرت امام حسین علیه السلام را اقامه نمایند و به ماتم اشتغال نمایند به نحوى که در ماتم عزیزترین اولاد و اَقارب خود اشتغال مى نمایند و زیارت کنند آن حضرت را به زیارت عاشوراء که بعد از این بیاید انشاءالله تعالى و سعى کنند در نفرین و لعن بر قاتلان آن حضرت و یکدیگر را تعزیت گویند در مصیبت آن جناب و بگویند اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَنا وَاُجورَکُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ و شایسته است در این روز مقتل بخوانند و یکدیگر را بگریانند روایت شده که چون حضرت موسى علیه السلام ماءمور شد به ملاقات جناب خضر و تعلّم از او اوّل چیزى که در وقت ملاقات بین ایشان مذاکره شد آن بود که آن عالِم حدیث نمود براى حضرت موسى مُصیبَتها و بلاهایى که بر آل محمد عَلیهمُ السلام وارد مى شود پس گریستند هر دو و سخت شد گریستن ایشان . و روایت شده از ابن عبّاس که گفت در ذیقار خدمت امیرالمؤ منین علیه السلام رسیدم صحیفه اى بیرون آورد به خطّ خود و املاء پیغمبر صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله و خواند براى من از آن و در آن صحیفه بود مَقْتَلِ امام حسین علیه السلام و آنکه چگونه کشته مى شود و کى مى کشد او را و کى یارى مى کند او را و کى با او شهید مى شود پس گریه کرد آن حضرت گریه سختى و مرا به گریه درآورد فقیر گوید که اگر مقام را گنجایش بود مختصر مَقْتَلى در اینجا ذکر مى کردم لکن محلّ را گنجایش نیست هرکه خواهد رجوع کند به کُتُبِ ما در مَقْتَل . و بالجمله اگر کسى در این روز نزد قبر امام حسین علیه السلام باشد و مردم را آب دهد مثل کسى باشد که لشکر آن حضرت را آب داده باشد و با آن جناب در کربلا حاضر شده باشد . و خواندن هزار مرتبه توحید در این روز فضیلت دارد و روایت شده که خداوند رحمان نظر رحمت بسوى او کند . و سیّد براى این روز دعایى نقل کرده است شبیه به دعاء عشرات بلکه ظاهر آنست که خود آن دعا باشد موافق بعضى روایات آن و شیخ از عبدالله بن سنان از حضرت صادق علیه السلام چهار رکعت نماز و دعایى نقل کرده که در این روز در وقت چاشت باید به عمل آورد و ما به ملاحظه اختصار ذکر نکردیم [هرکه طالب است به زادالمعاد رجوع نماید] و نیز شایسته است که شیعیان در این روز امساک کنند از خوردن و آشامیدن بى آنکه قصد روزه کنند و در آخر روز بعد از عصر افطار کنند به غذایى که اهل مصیبت مى خورند مثل ماست یا شیر و امثال آنها نه مثل غذاهاى لذیذه و آنکه جامه هاى پاکیزه بپوشند و بندها را بگشایند و آستین ها را بالا کنند به هیئت صاحبان مصیبت و علاّمه مجلسى در زادالمعاد فرموده و بهتر آنست که روز نهم و دهم را روزه ندارند زیرا که بنى امیّه این دو روز را براى بَرَکَت و شماتت بر قتل آن حضرت روزه مى داشتند و احادیث بسیار در فضیلت این دو روز و روزه آنها بر حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله بسته اند و از طریق اهل بیت عَلیهمُ السلام در مذمّت روزه این دو روز خصوصا روز عاشورا وارد شده است و ایضا بنى امیّه علیهم اللَّعْنَةُ از براى برکت آذوقه سال را در روز عاشورا در خانه ذخیره مى کرده اند . لهذا از حضرت امام رضاعلیه السلام منقول است که هر که ترک کند سعى در حوائج خود را در روز عاشورا و پى کارى نرود حق تعالى حوائج دنیا و آخرت او را برآورد و هرکه روز عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه او باشد حقّتعالى روز قیامت را روز فَرَح و سُرُور و شادى او گرداند و دیده اش در بهشت به ما روشن گردد و هرکه روز عاشورا را روز برکت نامد و از براى منزل خود در آن روز چیزى ذخیره کند خدا آن ذخیره را براى او مبارک نگرداند و در روز قیامت با یزید و عُبَیدُاللّهِ بن زیاد و عمر بن سعد عَلَیْهِمُ اللَّعْنَةُ محشور گردد . پس باید که در روز عاشورا آدمى مشغول کارى از کارهاى دنیا نگردد و مشغول گریه و نوحه و مصیبت باشد و امر کند اهل خانه خود را که تعزیه آن حضرت را بدارند و مشغول ماتم باشند چنانکه در ماتم عزیزترین اولاد و اقارب خود مى باشند و در آن روز امساک کند از خوردن و آشامیدن بى آنکه قصد روزه کند و در آخر روز بعد از عصر افطار کند اگر چه به شربت آبى باشد و روزه تمام ندارد مگر آنکه در خصوص آن روز روزه واجبى داشته باشد که به نذر یا مثل آن بر او واجب شده باشد که آن روز را روزه باید بگیرد و در آن روز آذوقه در خانه ذخیره نکند و نخندد و مشغول لهو و لعب نگردد . و هزار مرتبه بر قاتلان آن حضرت لعنت کند و بگوید اَلّلهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ علیه السلام مؤ لّف گوید از کلام این بزرگوار معلوم شد که احادیثى که در فضیلت روز عاشورا است مجعول و بر حضرت رسول صلى الله علیه و آله بستهاند و صاحب شفاء الصدور در شرح این فقره از زیارت عاشورا اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو أُمَیَّةَ کلام را در این مقام بسط داده ملخصش آنکه تبرک بنى امیه به این یوم مشئوم بر چند وجه است : یکى آنکه ذخیره قوت و آذوقه را در این روز سنت شمردند و آن آذوقه را تا سال دیگر مایه سعادت و سعه رزق و رغد عیش دانستند چنانچه در اخبار اهل بیت از باب تعریض به ایشان نهى از این مطلب مکرر وارد شده است و دیگر اقامه مراسم عید است از توسعه رزق بر عیال و تجدید ملابس و قص شارب و تقلیم اظفار و مصافحه و تعییدات دیگر که طریقه بنى امیه و اتباع ایشان بر او جارى است و دیگر التزام بر روزه این روز است که اخبار کثیره در فضل او وضع کردهاند و ملتزم به صیام این روزند امر چهارم از وجوه تبرک به یوم عاشورا اینکه دعا و طلب حوائج را در این روز مستحب دانستهاند و به جهت این کار مناقب و فضائلى براى این روز به جعل و وضع افترا کردند و دعاهایى چند تلفیق کرده تعلیم عاصیان نمودند تا امر ملتبس و کار مشتبه شود چنانچه در خطبهاى که در بلاد خود در این روز مىخوانند براى هر نبى وسیله و شرفى در این روز زیاد مىکنند مثل إخماد نار نمرود و قرار سفینه نوح و إغراق جند فرعون و إنجاء عیسى از دار یهودان چنانچه (شیخ صدوق از جبله مکیه نقل کرده که شنیدم از میثم تمار رضی الله عنه که فرمود و الله مىکشند این امت پسر پیغمبر خود را در محرم در روز دهم و هر آینه اعداء حق سبحانه و تعالى این روز را روز برکت قرار دهند و همانا این کار شدنى است و پیشى گرفته است در علم خداى تعالى و من میدانم او را به عهدى که از مولایم أمیر المؤمنین علیه السلام به من رسیده تا آنکه جبله مىگوید گفتم چگونه مردم روز قتل حسین را روز برکت قرار دهند پس میثم بگریست و فرمود حدیثى وضع کنند که او روزى است که خداى تعالى در او توبه آدم را قبول کرد با اینکه خداى تعالى در ذیحجه توبه آدم را قبول کرد و گمان مىکنند که او روزى است که خداى تعالى یونس را از شکم ماهى بیرون آورد با اینکه خداى تعالى یونس را در ذیقعده از شکم ماهى بر آورد و گمان مىکنند که او روزى است که سفینه نوح بر جودى قرار گرفت با اینکه استواء سفینه در روز هیجدهم ذیحجه بوده و گمان مىکنند که او روزى است که خدا دریا را براى موسى در او بشکافت با اینکه این کار در ربیع الاول بود) و بالجملة با این همه تصریح و تاکید که در خبر میثم شده و در حقیقت از علائم نبوت و امامت و دلیل حقیت طریقه شیعه است که اخبار یقینى چنان داده است و مضمون او مطابق با واقع محسوس است عجب است که دعایى بر طبق این اکاذب تلفیق شده و در کتب بعض بیخبران که غافل بوده اند مذکور و به دست عوام داده شده و البته خواندن آن دعا بدعت و محرم است و آن دعا این است : به نام خداى بخشاینده مهربان بعد از دو سه سطر دارد ده مرتبه صلوات بفرستد و بگوید: و شکّ نیست که این دعا را یکى از نواصب مدینه یا خوارج مَسْقَط یا امثال اینها جعل کرده و تَتْمیم ظلم بنى امیّه را نموده تمام شد ملخّص کلام صاحب شفاء الصّدور و بالجمله در آخر روز عاشورا سزاوار است که یادآورى از حال حرم امام حسین علیه السلام و دختران و اطفال آن حضرت که در این وقت در کربلا اسیر اعداء و مشغول به حزن و بُکاء بودند و مصیبتهایى بر ایشان گذشته که در خاطر هیچ آفریده خُطُور نکند و قلم را تاب نوشتن نباشد پس برخیز و سلام کن بر رسول خدا و علىّ مرتضى و فاطمه زهرا و حسن مجتبى و سایر امامان از ذریه سید الشهداءعَلیهمُ السلام و ایشان را تعزیت بگو بر این مصائب عظیمه با دل بریان و چشم گریان و بخوان این زیارت را:
بزرگ گرداند خدا پاداش ما و شما را در سوگواریمان براى حسین علیه السلام
وَجَعَلَنا وَاِیّاکُمْ مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ الِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ السَّلامُ
و قرار دهد خداوند ما و شما را از خون خواهانش به همراه ولیش امام مهدى از خاندان محمد علیهم السلام
سُبْحانَ اللّهِ مِلاْ الْمِیزانِ وَمُنْتَهَى الْعِلْمِ وَمَبْلَغَ الرِّضا وَزِنَةَ الْعَرْشِ
منزه است خدا به پُرى میزان و منتهاى دانش و رسایى خوشنودى و هموزن عرش
یا قابِلَ تَوْبَةِ ادَمَ یَوْمَ
اى پذیرنده توبه آدم در روز
عاشُورآءَ یا رافِعَ اِدْریسَ اِلَى السَّماَّءِ یَوْمَ عاشُورآءَ یا مُسَکِّنَ
عاشورا اى بالابرنده ادریس بسوى آسمان در روز عاشورا اى آرام کننده
سَفینَةِ نُوحٍ عَلَى الْجُودِىِّ یَوْمَ عاشُورآءَ یا غِیاثَ اِبْراهیمَ مِنَ النّارِ
کشتى نوح بر کوه جودى در روز عاشورا اى فریادرس ابراهیم از آتش نمرود
یَوْمَ عاشُورآءَ الخ
در روز عاشورا ((تا به آخر((
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ ادَمَ صَِفْوَةِ اللّهِ
سلام بر تو اى وارث حضرت آدم برگزیده خدا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ نُوحٍ نَبِىِّ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ
سلام بر تو اى وارث حضرت نوح پیامبر خدا سلام بر تو اى وارث
اِبْراهیمَ خَلیلِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُوسى کَلیمِ اللّهِ اَلسَّلامُ
ابراهیم خلیل خدا سلام بر تو اى وارث موسى هم گفتار خدا سلام
عَلَیْکَ یا وارِثَ عیسى رُوحِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُحَمَّدٍ
بر تو اى وارث حضرت عیسى روح خدا سلام بر تو اى وارث حضرت محمد
حَبیبِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ عَلِی اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَلِىِّ اللّهِ
حبیب خدا سلام بر تو اى وارث على امیر مؤ منان ولى خدا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ الْحَسَنِ الشَّهیدِ سِبْطِ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ
سلام بر تو اى وارث حسن آن امام شهید و نوه رسول خدا سلام
عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ الْبَشیرِ النَّذیرِ وَابْنَ سَیِّدِ
بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند مژده دهنده و ترساننده و پسر آقاى
الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ
اوصیاء سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانیان سلام
عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللّهِ وَابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ
بر تو اى اباعبدالله سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیده او سلام
عَلَیْکَ یا ثارَ اللّهِ وَابْنَ ثارِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوِتْرُ الْمَوْتُورُ
بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا سلام بر تو اى کشته مظلومى که انتقام خونت گرفته نشد
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الاِْمامُ الْهادِى الزَّکِىُّ وَعَلى اَرْواحٍ حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
سلام بر تو اى امام راهنماى پاک و بر آن ارواحى که به آستان تو فرود آمدند
وَاَقامَتْ فى جِوارِکَ وَوَفَدَتْ مَعَ زُوّارِکَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ مِنِّى ما
و در جوارت رحل اقامت افکندند و با زائرانت ورود کردند سلام من بر تو تا
بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ فَلَقَدْ عَظُمَتْ بِکَ الرَّزِیَّةُ وَجَلَّ الْمُصابُ
زنده ام من و برپا است شب و روز که براستى بزرگ شد به تو مصیبت و گران شد سوگوارى
فِى الْمُؤْمِنینَ وَالْمُسْلِمینَ وَفى اَهْلِ السَّمواتِ اَجْمَعینَ وَفى
در میان مؤ منان و مسلمانان و در میان ساکنین آسمانها همگى و در میان
سُکّانِ الاْرَضینَ فَاِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ وَصَلَواتُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ
ساکنین زمینها ((انا للّه و انا الیه راجعون )) درودهاى خدا و برکاتش
وَتَحِیّاتُهُ عَلَیْکَ وَعَلى ابآئِکَ الطّاهِرینَ الطَّیِّبینَ الْمُنْتَجَبینَ وَعَلى
و تحیتهایش بر تو و بر پدران پاک و پاکیزه و برگزیده ات و بر فرزندان راهنماى
ذَراریهِمُ الْهُداةِ الْمَهْدِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ وَعَلَیْهِمْ وَعَلى
راه یافته شان باد سلام بر تو اى سرور من و بر ایشان و
[رُوحِکَ وَعَلى ] اَرْواحِهِمْ وَعَلى تُرْبَتِکَ وَعَلى تُرْبَتِهِمْ اَللّهُمَّ لَقِّهِمْ
بر ارواح ایشان و بر تربت تو و بر تربت ایشان خدایا ببار بر ایشان
رَحْمَةً وَرِضْواناً وَرَوْحاً وَرَیْحاناً اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یا اَبا
رحمت و خوشنودى و روح و ریحانى سلام بر تو اى سرور من اى ابا
عَبْدِاللّهِ یَا بْنَ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَیَا بْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ وَیَا بْنَ سَیِّدَةِ
عبدالله اى فرزند خاتم پیمبران و اى فرزند آقاى اوصیاء و فرزند بانوى
نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَهیدُ یَا بْنَ الشَّهیدِ یا اَخَ الشَّهیدِ
زنان جهانیان سلام بر تو اى شهید (راه حق ) و اى پسر شهید و اى برادر شهید
یا اَبَا الشُّهَدآءِ اَللّهُمَّ بَلِّغْهُ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ وَفى هذَا الْیَوْمِ
و اى پدر شهیدان خدایا برسان به او از اجانب من در این ساعت و در این روز
وَفى هذَا الْوَقْتِ وَفى کُلِّ وَقْتٍ تَحِیَّةً کَثیرَةً وَسَلاماً سَلامُ اللّهِ عَلَیْکَ
و در این وقت و در هر وقت تحیتى زیاد و سلامى بسیار سلام خدا بر تو
وَرَحْمَةُاللّهِ وَبَرَکاتُهُ یَابْنَ سَیِّدِالْعالَمینَ وَعَلَى الْمُسْتَشْهَدینَ مَعَکَ
و رحمت خدا و برکاتش اى فرزند آقاى جهانیان و نیز بر شهید شدگان با تو
سَلاماً مُتَّصِلاً مَا اتَّصَلَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ
سلامى پیوسته به پیوستگى شب و روز سلام بر حسین بن
عَلِىٍّ الشَّهیدِ السَّلامُ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ عَلَى
على شهید (راه حق ) سلام بر على بن الحسین آن شهید (عالیقدر) سلام بر
الْعَبّاسِ بْنِ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ الشَّهیدِ السَّلامُ عَلَى الشُّهَدآءِ مِنْ وُلْدِ
عباس فرزند امیرمؤ منان آن شهید (والا مقام ) سلام بر فرزندان شهید
اَمِیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَى الشُّهَدآءِ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ اَلسَّلامُ عَلَى
امیر مؤ منان سلام بر فرزندان شهید حسن سلام بر
الشُّهَدآءِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ السَّلامُ عَلَى الشُّهَدآءِ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرٍ
شهیدان از فرزندان حسین سلام بر شهیدان از فرزندان جعفر
وَعَقیلٍ اَلسَّلامُ عَلى کُلِّ مُسْتَشْهَدٍ مَعَهُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اَللّهُمَّ صَلِّ
و عقیل سلام بر هر شهیدى که با ایشان بود از مؤ منان خدایا درود فرست
عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَبَلِّغْهُمْ عَنّى تَحِیَّةً کَثیرَةً وَسَلاماً اَلسَّلامُ
بر محمد و آل محمد و برسان به ایشان از جانب من تحیتى زیاد و سلامى بسیار سلام
عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّهِ اَحْسَنَ اللّهُ لَکَ الْعَزآءَ فى وَلَدِکِ الْحُسَیْنِ اَلسَّلامُ
بر تو اى رسول خدا نیکو کند خداوند صبر تو را در سوگوارى فرزندت حسین سلام
عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَحْسَنَ اللّهُ لَکِ الْعَزآءَ فى وَلَدِکِ الْحُسَیْنِ اَلسَّلامُ
بر تو اى فاطمه نیکو کند خداوند صبر تو را در سوگوارى فرزندت حسین سلام
عَلَیْکَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ اَحْسَنَ اللّهُ لَکَ الْعَزآءَ فِى وَلَدِکَ الْحُسَیْنِ
بر تو اى امیرمؤ منان نیکو کند خدا صبر تو را در مصیبت فرزندت حسین
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ اَحْسَنَ اللّهُ لَکَ الْعَزآءَ فى اَخیکَ
سلام بر تو اى ابا محمد حسن (مجتبى ) نیکو گرداند خدا صبر تو را در مصیبت برادرت
الْحُسَیْنِ یا مَوْلاىَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ اَنَا ضَیْفُ اللّهِ وَضَیْفُکَ وَجارُ اللّهِ
حسین اى مولاى من اى ابا عبداللّه من میهمان خدا و میهمان تواءم و در پناه خدا
وَجارُکَ وَلِکُلِّ ضَیْفٍ وَجارٍ قِرىً وَقِراىَ فى هذَا الْوَقْتِ اَنْ تَسْئَلَ
و پناه تواءم و براى هر میهمان و پناهنده اى حق پذیرایى است و پذیرایى من در این وقت این است که از
اللّهَ سُبْحانَهُ وَتَعالى اَنْ یَرْزُقَنى فَکاکَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ اِنَّهُ سَمیعُ
خداى سبحان بخواهى که روزیم گرداند آزادى از آتش دوزخ را که براستى او شنواى
الدُّعآءِ قَریبٌ مُجیبٌ
دعا و نزدیک و اجابت کننده است
عاشورا
عاشورا، دهمین روز از ماه محرم در گاهشماری هجری قمری، روز مقدس مسلمانان است شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است که با گاهشماری هجری خورشیدی این روز برابر با سهشنبه، ۲۰ مهر ۵۹ خورشیدی است. هرچند براساس گاهشماری هجری قمری قراردادی این روز با چهارشنبه، ۲۱ مهر تطبیق داده میشود. در این روز حسین بن علی - امام سوم شیعیان - و یاران وی در رویداد کربلا در جنگ با لشکر یزید کشته شدند و مسلمانان در آن سوگواری میکنند. این سوگواری در برخی مناطق به صورت قمهزنی، زنجیرزنی، خودزنی (سینهزنی) و از این قبیل بوده که همواره مورد انتقاد قرار گرفته است. در مناطق شیعه نشین مراسم عزاداری برگزار میشود. در تقویم رسمی ایران، افغانستان، عراق، پاکستان و هند این روز تعطیل میباشد.
عاشورا در لغت بهمعنای «دهمین» است.
مباهله؛ سند افتخار شیعه
مباهله معني لغوي آن : لعنت كردن يكديگر- نفرين كردن
فخر رازى ميگويد:
چون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دلائل كافى براى نجرانيان آورد ولى آنان بر جهل و نادانى خود پافشارى كردند،به آنان فرمود:خداوند مرا امر فرموده كه اگر حجت را نپذيريد با شما مباهله كنم.گفتند:ما مىرويم در كار خود مىانديشيم سپس حضور شما مىرسيم.چون بازگشتند به عاقب كه رايزن آنان بود گفتند:اى عبد المسيح،نظر شما چيست؟گفت :اى ترسايان،به خدا سوگند شما به خوبى مىدانيد كه محمد پيامبرى است كه از جانب خدا فرستاده شده است و سخن درستى را هم درباره صاحب شما (عيسى عليه السلام) آورده است…پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه عبايى از موى سياه بر دوش داشت بيرون شد و حسين را در آغوش و دست حسن را به دست گرفته و فاطمه پشت سر او و على رضى الله عنه پشت سر فاطمه در حركت بود،و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مىگفت:هر گاه من دعا كردم شما آمين گوييد.اسقف نجران كه اين صحنه را مشاهده كرد گفت:«اى ترسايان،من چهرههايى را مىبينم كه اگر از خدا بخواهند تا كوهى را از جا بركند خداوند چنان كند،پس با آنان مباهله نكنيد كه هلاك مىشويد و ديگر تا روز قيامت يك نفر نصرانى بر روى زمين باقى نخواهد ماند». ..
و روايت شده است كه:«چون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با آن عباى مويين بيرون شد حسن رضى الله عنه آمد و پيامبر او را به زير عبا برد،سپس حسين رضى الله عنه آمد او را نيز زير عبابرد،سپس فاطمه و سپس علي ـ رضى الله عنهماـآمدند،آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آيه تطهير را خواند:انما يريد الله…» (1) .و بدان كه اين روايت به منزله روايتى است كه صحت آن در ميان اهل تفسير و حديث مورد اتفاق است. (2)
پی نوشت:
1ـ تفسير كبير 8/ .85
2ـ تفسير الجامع لأحكام القرآن 4/ .104