سوپ غلات
آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی
ولادت
آيت الله حاج شيخ علي اكبر نهاوندي در سال 1278
هـ . ق. در شهرستان نهاوند ديده به جهان گش
ود. او كودكي را در دامن خانوادهاي مذهبي پشت سر گذاشت و در نوجواني وارد حوزة علمية نهاوند شد. وي دروس مقدماتي را نزد شيخ جعفر بروجردي و حاج ملا محمد سرهبندي آموخت، سپس به بروجرد هجرت نمود و دروس سطح را نزد شيخ آقا حسين شيخ الاسلام، آقا ابراهيم بن مولي حسن تويسركاني، سيد ابوطالب و ديگران فرا گرفت. آيت الله نهاوندي براي ادامة تحصيل به حوزة علميّة مشهد مقدس راه يافت و در درس شيخ عبدالرحيم بروجردي، آقا ميرزا سيد علي حائري يزدي و حاج شيخ محمد تقي بجنوردي مشهدي شركت كرد. وي مدتي نيز براي كسب دانش در اصفهان به سر برد، سپس به حوزة علمية تهران رفت و در مجلس درس حاج ميرزا حسن آشتياني، ميرزا عبدالرحيم نهاوندي و ميرزا محمد اندرماني حضور يافت. او در حوزة علميه تهران، فلسفه و علوم معقول را نزد ميرزا محمد رضا قمشهاي، ميرزا ابوالحسن جلوه و حيدر خان نهاوندي آموخت. سپس به عتبات عاليات هجرت نمود و در سامرا، در درس ميرزا محمد حسن شيرازي شركت كرد. او در سال 1308 هـ . ق به حوزه علمية نجف عزيمت كرد و در درس سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي، آخوند خراساني، شيخ محمد طه نجف، ميرزا حبيب الله رشتي، شيخ الشريعه اصفهاني، شيخ محمد حسن مامقاني، مولي لطف الله مازندراني و حاجي نوري (صاحب مستدرك) شركت كرد.[1]
آيت الله العظمي مرعشي نجفي (ره) در مورد آيت الله نهاوندي چنين فرموده است:
او مهارت ويژهاي در علم حديث و مقدمات آن مانند علم رجال و علم درايه داشت. وي فقيهي اصولي و متكلمي مفسر بود. ايشان هم درس پدرم، علامه آيت الله سيد شمس الدين محمود حسيني مرعشي نجفي (متوفا: 1338 هـ . ق.) بود، و در درس بسياري از بزرگان شركت ميكرد.[2]
بازگشت به ايران
شيخ علي اكبر نهاوندي در اواخر ماه ذيقعده سال 1317 هـ . ق، به سبب مريضي، به ايران بازگشت و يك ماه و نيم در تبريز ماند، سپس به نهاوند رفت و تا نيمة ماه ذيحجه سال 1322 هـ . ق، در آن جا ماند؛ سپس در ابتداي محرم سال 1323 هـ . ق، به تهران رفت و 6 سال در تهران اقامت كرد.
او در سال 1328 هـ . ق، به مشهد رفت. وي در مسجد گوهرشاد نماز ميخواند و هر شب، بعد از نماز منبر ميرفت. سخنان ايشان تأثير به سزايي بر مردم ميگذاشت. او بيشتر عمرش را به نگارش كتاب سپري نمود.
اساتيد
1. ميرزا حبيب الله رشتي: وي دانشمند و محقق ژرفنگر و از بزرگ فقيهان جهان تشيّع بود كه زهدش زبانزد خاص و عام بود. ايشان صاحب دهها اثر ارزشمند در موضوعات مختلف ميباشد.
2. آيت الله شيخ ملاّ علي نهاوندي (مؤسس نهاوندي): وي از مراجع بزرگ تقليد شيعه و در علم اصول صاحب نظر بود. او به دليل سليقة خاصي كه در علم اصول داشت، به آيت الله موسس معروف بود. وي داراي تأليفات بسياري از جمله: تشريح الاصول الصغير، تشريح الاصول الكبير ميباشد.
3. سيد ابوالقاسم اشكوري، نويسندة كتاب جواهر العقول.
4. آخوند خراساني، نويسندة كتاب كفاية الاصول: او از مراجع بزرگ تقليد و مدرّس كم نظير حوزة علميّة نجف و از سلسله حماسه سازان تاريخ معاصر ايران بود. از وي تأليفات متعددي به جاي مانده است.
5. حاج ميرزا حسين خليلي تهراني.
6. شيخ محمد حسن مامقاني.
7. سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي، نويسندة كتاب العروة الوثقي و دهها اثر ارزنده ديگر: او از بزرگترين مراجع و علماي زمان خود بود.
8. شريعت اصفهاني (شيخ الشريعه).
9. شيخ محمد طه نجف.
10. حاج ميرزا حسين نوري: او يكي از بزرگان محدثين شيعه و نويسندة كتاب «مستدرك الوسايل و مستنبط المسائل» و دهها اثر ارزندة ديگر بود.
تأليفات
1. البنيان الرفيع (اخلاق ربيعي)
اين كتاب در قطع وزيري و در يك مجلّد به صورت چاپ سنگي و در 324 صفحه به چاپ رسيده است. تاريخ شروع نگارش اين كتاب سال 1337 هـ . ق. و تاريخ اتمام آن سال 1341 هـ . ق. است. اين كتاب در شرح احوال ربيع بن خثيم معروف به خواجه ربيع است و متشكّل از يك مقدمه و هشت باب و يك خاتمه است. باب اول: در ردّ اشكالاتي است كه به خواجه ربيع وارده شده است. باب دوم: در بيان قرائني است كه دلالت بر خوبي وي دارد. باب سوم: در بيان عبارات علماي علم رجال در مورد خواجه ربيع است و در باب چهارم: سخناني از خواجه ربيع آورده شده است. كه همگي دلالت بر نيكويي وي دارد و در باب پنجم: حكاياتي از او كه دلالت بر ممدوح بودن وي است، آمده و در باب ششم: صفات نيكوي او آورده شده است. باب هفتم: متضمّن حالات زهّاد ثمانيه (هشت زاهد بزرگ) است كه خواجه ربيع يكي از آنهاست و در باب هشتم: كيفيت بناي مقبرة خواجه ربيع و در خاتمه نيز آداب زيارت قبور مؤمن و صالحان آمده است.
2. جنّةُ العاليه و جعبةُ الغالية؛ نگارش اين كتاب در سه جزء و در سال 1341 هـ . ق. به اتمام رسيد و هر سه جزء در يك مجلّد به قطع رحلي و چاپ سنگي به چاپ رسيد. اين كتاب كشكولي است كه مطالب مختلف در آن شماره گذاري شده و هر جزء آن مشتمل بر 333 مطلب از مطالب مختلف كه شامل: حكايات، مواعظ، تفاسير غريبه، تأويلات عجيب، نصايح، منامات، معالجات و مناظرات و… است.
3. جنّتان مدهامّتان اين كتاب در قطع رحلي و در دو جزء به صورت چاپ سنگي به چاپ رسيده است. جزء اول (الجنة الاولي) 209 صفحه و جزء دوم (الجنّة الثانية) 206 صفحه است. جزء اول مشتمل بر 504 جوهره و جزء دوم مشتمل بر541 جوهره است.
هر جوهره از اين كتاب در مورد مسائل مختلفي از عقايد و اخلاق و عرفان و… است.
4. راحة الرّوح يا كشتي نجات؛ اين كتاب شرحي است برحديث شريف نبوي كه در كتابهاي شيعه و اهل سنت آمده است كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: مثل أهل بيتي كمثل سفينة نوحٍ من ركبها نجي و من تخلّف عنها غرق؛ اهل بيت من به مثابه كشتي نوحاند كه هر كس بر آن سوار شد، نجات يافت و هر كه از آن واماند، غرق گرديد.
اين كتاب به قطع وزيري و در 512 صفحه توسط كتاب فروشي جعفري، مشهد به چاپ رسيد. نگارش كتاب در سال 1341 هـ . ق. به پايان رسيد.
5. خزينة الجواهر في زينة المنابر، اين كتاب در سه بخش؛ اصول دين، فروع دين و اخلاق، نگارش يافته و در هر بخش، آيات، روايات، مواعظ و حكايات مربوط به آن بخش به ترتيب آورده شده است. اين كتاب مشتمل بر شرح و تفسير 40 آيه و 77 روايت و 80 موعظه و 200 حكايت است.
نگارش اين كتاب در سال 1336 هـ . ق. به پايان رسيد و به قطع وزيري و در 722 صفحه، از طرف انتشارات كتابفروشي اسلاميه به زيور طبع آراسته گرديده است.
6. گلزار اكبري و لاله زار منبري، اين كتاب در 114 فصل ـ به عدد سورههاي قرآن ـ تنظيم شده و هر فصل آن به«گلشن» نامگذاري گرديده است. در واقع، اين كتاب كشكولي است از مطالب مختلف، با اين تفاوت كه مطالب آن بر اساس موضوع هر گلشن و فصل، دسته بندي و مطالب هم سنخ در يك گلشن و پشت سر هم آورده شده است؛ برخلاف كشكولهاي رايج كه مطالب پراكنده در آن پشت سرهم و بدون باب بندي آمده است. اين كتاب در سال 1344 هـ . ق. نوشته شد و در چاپخانة حاج محمدعلي علمي به قطع وزيري و در 667 صفحه چاپ شده است.
7. انوار المواهب، اين كتاب در قطع رحلي و به صورت چاپ سنگي، در چهار جزء است كه در يك مجلّد به چاپ رسيده است. موضوع آن، مناقب و فضائل معصومين ـ عليهم السلام ـ است. جزء اول آن در فضائل و مناقب پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و جزء دوم در فضائل حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و جزء سوم در مناقب امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ و جزء چهارم در مناقب و فضائل امام دوم تا امام يازدهم ـ عليه السلام ـ است.
تاريخ شروع اين تأليف سال 1334 هـ . ق. و تاريخ اتمام آن سال 1340 هـ . ق. است. مجموع صفحات اين كتاب 569 صفحه است.
8. العبقري الحسان في تواريخ صاحب الزمان (عج)، اين مجموع در قطع رحلي به صورت چاپ سنگي و در دو مجلّد به چاپ رسيده و در شرح احوال حضرت ولي عصر (عج) است. اين كتاب به گفتة مؤلف به منزلة جلد دوم كتاب انوار المواهب است. اين كتاب در پنج قسمت نگارش يافته و هر قسمت آن به «بساط» نامگذاري شده است.
9. جواهر الكلمات (جواهر الزواهر في شوارد النوادر) اين كتاب در قطع رحلي و و در دو جزء و به صورت چاپ سنگي به چاپ رسيده است.
10. وسيلة النجات و عناوين الجمعات في شرح دعاء السمات، اين اثر شرحي است بر دعاي سمات و داراي مقدمهاي است در مورد دعا و اهميت آن. 11. انهار النوائب في اسرار المصائب.
12. حاشية فرائد الاصول علي المبحث البراءة.
13. رسالة الحقيقة و المجاز.
14. وسائل العبيد الي مراحل التوحيد.
15. رشحة الندي في مسألة البداء.
16. صلاة المسافر (تقريردرس شيخ محمد طه نجف).
17. طور سينا در شرح حديث كسا.
18. الفتح المبين في ترجمة الشيخ علي الحزين.
19. الفوائد الكوفية في ردّ الصوفية.
20. كشف التطيه عن وجوه التسمية.
21. لمعات الانوار في حلّ مشكلات الآيات و الاخبار.
22. مفرح القلوب و مفرّج الكروب.
23. المواريث (تقرير درس سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي).
24. النفخات العنبريّة في البيانات المنبريّة.
25. اليد البيضاء في مناقب الامير و الزهرا ـ عليهم السلام ـ .
26. الياقوت الاحمر في من رأي الحجة المنتظر (عج).
27. سبع المثاني، در مناقب حسن اول تا حسن الثاني (پيشوايان دهگانه).
28. العسل المصفي في نكت اخبار مناقب المصطفي.
29. الكواكب الدّري في نكت اخبارمناقب امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ .[1]
توجه به ادبيات
حاج شيخ علي اكبر نهاوندي علاقه فراواني به شعر و قطعات ادبي و جملات و عبارات موزون اعم از ادبيات عرب و فارسي داشته. اين علاقه از ذكر و نقل اشعار فراوان و كلمات حكمت آموز در كتابهاي متعدّد ايشان، به وضوح مشاهده ميشود. او همواره در مقالات خويش، سعي در ارائة معاني بلند در قالب نثري مسجّع و موزون داشت و از قلمي شيوا و روان برخوردار بود.
ويژگيهاي اخلاقي
يكي از مؤمنين[2] ميگويد: حدود چهل سال قبل كه در شهرباني آن زمان در تهران مشغول خدمت بودم، يك شب هنگام گشت شبانه به شخصي برخورد كردم كه پس از كمي صحبت معلوم شد كه كليمي مذهب است. ايشان پس از اين كه فهميد بنده نهاوندي هستم، به تعريف و تمجيد از اهالي نهاوند پرداخت و گفت: عالم ديني شما حق بزرگي برگردن ما كليميها دارد. گفتم: چطور؟ گفت: من از كليميهاي مشهد هستم، چند سال پيش عدهاي از متعصبين ناآگاه هنگام برپايي يكي از مراسم مذهبي ما، نقشة برهم زدن مراسم را در نهاوند كشيده بودند، وقتي اين حمله در حال شكلگيري بود، ما چارهاي جز اين نديديم كه جريان را به اطلاع شيخ علي اكبر نهاوندي كه نفوذ و محبوبيت فراواني در بين مردم داشت، برسانيم. ايشان پس از اطلاع، سراسيمه خود را به محل رساند و پس از دعوت نمودن همگان به آرامش، سخنراني غرّايي دربارة مقام حضرت موسي ـ عليه السلام ـ و نحوة برخورد با اقليتها و اين كه يهوديان اين مراسم را به استناد كدام يك از آيات تورات به جاي ميآورند، ايراد نمود. كليميان چنان تحت تأثير كلمات و وسعت اطلاعات او قرار گرفتند، كه اشك از ديدگانشان جاري شد. برخي از آنان گفتند: گوئيا موسي ـ عليه السلام ـ زنده گشته و احكاممان را به ما تعليم ميدهد. آن عده از مسلمانان نيز از كار خود پشيمان شدند و متفرق گشتند.
سخت كوشي در راه تحصيل علم
آيت الله نهاوندي مينويسد: خواجه عبدالله انصاري در «نفحات الانس» ميگويد:
«من سيصد هزارحديث ياد دارم با هزار هزار اسناد. آنچه من در طلب حديث حضرت مصطفي ـ صلي الله عليه و آله ـ كشيم هرگز از احدي نكشيده، يك منزل از نيشابور تاديزباد باران ميآمد و من براي آن كه جزوههاي حديث خيس نشود در حال ركوع راه ميرفتم و آنها را در زير شكم نهاده بودم. شب در نور چراغ، حديث مينوشتم و فراغت نان خوردن را نداشتم، مادرم نان پاره و لقمه ميكرد و در دهان من مينهاد.
نظير حالت خواجه از براي خود حقير نيز اتفاق افتاد. در سال 1318 هـ . ق. كه از نجف اشرف بيرون آمده و به جانب بلاد عجم ميآمدم، آب طغيان نمود و سد كاظمين و بغداد را خراب نمود و از حدود بغداد تا حدود سراي خاكستري را آب گرفته بود. قُفّه[3] در ميان آب انداخته و
زوّار و عابرين را عبور ميدادند. حقير در ميان قفّه به پا ايستاده و مؤلفات فقه و اصول خود را در ساروقي[4] بسته و بالاي سرخود نگه
داشته بودم كه اگر فرضاً غرق شدم، اول خود غرق شوم بعد از آن نوبت به آن مؤلفات برسد و تا به حال كه اين مقام را تحرير مينمايم و مقارن ظهر روز يكشنبه بيست و يكم ماه شعبان المعظم سال 1341 هـ . ق. است، اگر مدعي شوم كه در منزل خود از بدو تحصيل تا حال غذايي با فراغت بال صرف ننموده، به جهت اشتغال به مطالعة كتب و نوشتجات، همانا ادعايي قريب به صدق نمودهام. از خداوند توفيق آن چه را دوست دارد و مورد رضايت اوست مسئلت دارم.[5]
وفات
وي عاقبت در روز سه شنبه نوزدهم ربيع الثاني سال 1369 هـ . ق در 91 سالگي چشم از جهان فروبست. با اعلام وفات اين بزرگ مرد از مأذنة مساجد و حرم رضوي، مردم دسته دسته به كوچهها و خيابانها ريختند و بدن مطهر اين عالم رباني را با اندوه و ماتم فراوان تشييع نمودند.
پيكر پاك ايشان در «دار السعادة»، درجوار مرقد مطهر امام رضا ـ عليه السلام ـ نزديك قبر شيخ مرتضي آشتياني، طرف پايين پاي مبارك حضرت رضا ـ عليه السلام ـ در صحن جديد، متصل به درب حرم مطهر به خاك سپرده شد.
آقاي مروّج كه از سرايندگان مادّه تاريخ در مشهد بود، در تاريخ رحلت ايشان سرودهاند:
آمده اندوه و سرافكند و پي تاريخ گفت: شد نهاوندي مقيم اندر درِ سلطان توس .
پي نوشتها:
[1] . معجم مؤلفي الشيعه، ص 422 و 423.
[2] . همان.
[3] . قفه: قايق، زورق.
[4] . ساروق، پارچة چهارگوش، سفره.
[5] . نهاوندي، شيخ علي اكبر، جنة العالية، ج 2، ص 53 ـ54، شماره 131.
حضرت عیسی (علیه السلام) دنیا را دید بصورت عجوزه ای که قدش خمیده و چادر رنگین بر سر انداخته و یک دست خود را به حنا خضاب و دست دیگر را به خون آغشته کرده است.
عیسی فرمود چرا پشتت خمیده؟ گفت از بس که عمر کردهام.
فرمود که چرا چادر رنگین بر سر داری؟ گفت تا دل جوانان را با آن فریب دهم.
فرمود که چرا به حنا خضاب کردهای؟ گفت الحال شوهری گرفتهام.
فرمود که چرا دست دیگرت به خون آغشتهای؟ گفت الحال شوهری کشتهام.
پس عرض کرد: یا روح الله! عجب این است که من پدر میکشم، پسر طالب من میشود و پسر میکشم پدر طالب من میشود و عجب تر اینکه هنوز هیچکدام [از طالبان من] به وصال من نرسیدهاند و بر بکارت خود باقی هستم.
.
(کشکول منتظری یزدی)
طلوع ستارهی تابناک ولایت، خورشید عدالت، فرزند ایمان، مهبط انوار رحمان،
مفسر بزرگ آیههای قرآن، حضرت امام علی النقی(علیه السلام) تهنیت باد.
امام هادی علیه السلام سحرگاه روز پانزده ذیحجه قدم به عرصه گیتی نهاد تا وجود تابناکش روشنایی بخش تاریکی های جهل و بی ایمانی شود. نوزادی در آینده ای نه چندان دور مایه سربلندی و افتخار اسلام شد. امام دهم ادامه دهنده رسالت خطیر امامان ماقبل خویش بود. میلاد با سعادت و پر برکت امام علی النّقی علیه السلام بر تمامی دوست داران خاندان نبوّت و شیعیان جهان مبارک باد. دهمین ثمره باغ ولایت و دوازدهمین نهال عصمت و طهارت و نخستین فرزند پیشوای نهم در یکی از محلات مدینه، شهر نورانی پیامبر بزرگوار اسلام، در محلی به نام «صریا» دیده به جهان گشود. میلادش به پیشگاه مقدس خاندان عصمت و طهارت مبارک باد. در چنین روزی هنگامی که خورشید اشعه تابناک خود را بر روی زمین می گسترد، ماه نورافشان امامت و مولود مسعود خاندان ولایت، امام هادی علیه السلام دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش او را به زیباترین نامی که در خاندان رسالت سابقه داشت نامید و نام علی بر وی نهاد. بعضی ازالقاب مبارک حضرت علیه السلام هادی، ناصح عالم،فقیه، امین، عسکری، دلیل، فتّاح، نقی، و مرتضی است؛ چنان که امروز بیشتر شیعیان و دوست داران اهل بیت علیه السلام حضرت را با لقب مشهور «هادی» می شناسند. حضرت هادی علیه السلام فرزند اول حضرت جواد علیه السلام است. مادر عزیز و مهربانش، سَمانه نام داشت و از شاهزادگان رومی بود که به اسارت لشکر مسلمانان درآمد و به عنوان «ام ولد» آزاد شد و افتخار همسری امام نهم را پیدا کرد. وی در نهایت فداکاری و دلسوزی و از بانوان صالح و درستکار و پاکدامن روزگار بود و از پشتیبانان سرسخت امامت و خلافت الهی و نسبت به مقام ولایت آشنا و آگاه بود. حضرت هادی علیه السلام فرزند دریای دانش و معرفت و میوه درخت امامت و ولایت، و همچون پدران خویش از فضل و دانش سرشار بهره مند بود آن حضرت هفت سال و اندی تحت تربیت الهی و معنویِ پدر زندگی کرد و بعد از وفات پدراز درخشان ترین و برجسته ترین چهره های علمی اسلام بود و مشکلات فقهی و علمی جهان اسلام را با دانش و بینش خود حل و فصل می فرمود. حضرت امام هادی علیه السلام علاوه بر روشنایی ضمیر چهره ای درخشان و دوست داشتنی داشت. آنان که امام را دیده اند، نقل کرده اند که آن گرامی قامتی متوسط، چهره ای سپیدِ آمیخته به سرخی، چشم هایی درشت، ابروهایی گشاده و سیمایی شاداب و دلگشا داشت، به طوری که هرکه غمگین بود و به ایشان نظاره می کرد اندوهش را از یاد می برد. بارِ دیگر فرزندی از دودمان پاک رسول اللّه صلی الله علیه و آله به دنیا آمد و زمین را به روشنایی وجودش متبرک ساخت. صدای کودکی معصوم از خانه امام جواد بلند شد که در آینده ای نه چندان دور روشنی بخش محفل شیعیان و دوست داران حق و حقیقت می شد. بار دیگر روح قدسی در کالبد انسانی از سلاله پیامبر علیه السلام دمید و چراغ روشنی بخش ظلمات جهل و بی ایمانی شد. میلاد سعید امام هادی علیه السلام ، امام دهم شیعیان، را به حضور فرزند گرامی اش، امام زمان(عج) تبریک و تهنیت می گوییم. از آن جا که دانش خاندان رسالت از منبع وحی و الهام سرچشمه می گیرد توانایی هایی در وجود امامان و اولیای الهی نهفته است که در انسان های معمولی نیست؛ زیرا آنان در مکتب وحی الهی پرورش پیدا می کنند و برای هدایت جامعه انسانی آماده می شوند. امام هادی علیه السلام ، دهمین امام شیعیان، از همان دوران کودکی از دانش الهی برخوردار بود. گاهی در محیط های عربی با یک ترک با زبان ترکی گفتگو می کرد و دیگر هنگام با علی ابن مهزیار اهوازی چنان به فارسی صحبت می فرمود که گویی از فارسی زبانان است. با وجود آن همه مخالفت و مبارزه پنهان و آشکاری که خلیفه معاصر، متوکّل، در برابر نفوذ و محبوبیّت امام هادی علیه السلام به کار می برد و همیشه در صددِ خاموش ساختن این مشعل فروزان الهی بود، محبوبیت امام روز به روز گسترده تر می شد. تا حدّی که اشعه تابناک آن تا اندرون حرمسرای خلیفه نیز نفوذ کرده بود. نقل شده است که مادر خلیفه اعتقاد استوار و بی ریایی نسبت به امام هادی علیه السلام داشت و او را انسان شریف و شایسته ای می دانست و در عرض حاجت به پروردگار متعال امام را وسیله و شفیع خود قرار می داد. یکی از یاران امام هادی علیه السلام که نزد حضرت می رفت در بین راه اتفاقا با یک «اسب سوار» برخورد می کند و انگشت و شانه اش آسیب می بیند. وقتی به محضر امام هادی علیه السلام می آید امام او را پانسمان می کند. او به حضرت می گوید: امروز عجب روز شومی بود. خداوند مرا از شرِّ آن نگه دارد. حضرت هادی علیه السلام به این سخنش ایراد می گیرد و می فرماید: کردار شماست که موجب کیفر و پاداش است. یقین داشته باشیدکه تنها جزا دهنده در دنیا و آخرت خدای یکتاست و هرگز ایّام و گردش روزگار در خلقت و افعال پروردگار عالم کوچک ترین دخالتی ندارد. امام هادی علیه السلام درباره بحث های بی ثمر و جِدال آمیز می فرمایند: بحث های خصومت آمیز، درستی های کهن را از میان می برد و پیوندهای محم را گسسته می سازد. کم ترین ضرر این بحث ها آن است که هر یک از دو طرف می خواهد بر دیگری غلبه کند و برتری یابد و این خود مایه اصلی جدایی و پراکندگی است. محمد بن حسن علوی می گوید من و پدرم بر درِ سرای متوکل، خلیفه عباسی، ایستاده بودیم. من در آن هنگام کودکی بودم و در آن سرا جماعت بسیاری حضور داشتند در این هنگام حضرت امام هادی علیه السلام وارد شد. تمام حضار به احترام حضرت پیاده شدند تا آن که امام وارد خانه شدند. بعضی از آن جماعت جاهل صفت به بعضی دیگر گفتند ما چرا برای این جوان پیاده شویم. نه شرافتش از ما بیشتر است و نه سنّش. به خدا سوگند که برای او پیاده نخواهیم شد. ابوهاشم رو به جمعیت کرد و گفت به خدا سوگند که با دیدن هیبت و وقار سرشارش ناخود آگاه پیاده خواهید شد. و حضرت امام هادی علیه السلام تشریف آوردند و جماعت چون نظرشان به جمال حضرت افتاد، همگی به احترام او پیاده شدند و از تاثیر معنوی امام بر خود و جلال و جذبه ایشان تعجّب کردند. در صبح درخشان و زیبایی در خانه امام جواد علیه السلام فرزندی پاک به دنیا آمد که با قدوم مبارکش زمین را نورانی ساخت. با تولد امام دهم غنچه های علم و معرفت و ایمان شکفت و دل های مؤمنان شاد شد. زمین و زمان بار دیگر شاهد میلاد با سعادت فرزندی از سلاله پاک پیغمبر صلی الله علیه و آله بود. امام علی النقی علیه السلام نمونه کامل پرورش نبوی بودند و سیرت ایشان همان سیرت امامان گذشته و راه و روشِ رسول اللّه صلی الله علیه و آله بود. ابوهاشم می گوید: متوکل محلی بنا کرده بود که در آن جا افراد به ملاقاتش می آمدند و در ان پنجره های مشبک قرار داده بود و کبوتران و مرغان آوازخوان و انواع پرندگان را نگهداری می کرده، به طوری که نه متوکل صدای کسی را می شنیدند و نه کسی صدای او را. لیکن چون حضرت امام هادی علیه السلام وارد آن مجلس می شد، پرندگان ساکت می شدند و هیچ صدایی شنیده نمی شد و هنگامی که حضرت خارج می شدند دوباره شروع به خواندن می کردند. این موضوع برای متوکّل دردناک بود که حتی مرغان هوا نیز به مقام الهی حضرت هادی علیه السلام واقف اند. شبی متوکل امام هادی علیه السلام را به بزم شرابخواری خویش احضار کرد. متوکل در صدر مجلس مشغول میگساری بود و امام علیه السلام را در کنار خود جای داد. متوکل برای تحقیر آن بزرگوار با کمال بی شرمی جام شرابی که در دست داشت به امام علیه السلام تعارف کرد. چون امام مقاومت و نکوهش کردند، متوکل به ایشان گفت: پس شعری بخوان و مجلس ما را رونق ده. او نمی دانست که صاعقه های آتش بار سخنان امام بر سرش فرو می بارد. امام علیه السلام شروع به خواندن اشعار عبرت انگیز و هشدار دهنده ای فرمودند که در آن از منزل نهایی ستمکاران و شهوت پرستان و سرانجام شرابخواران یاد کردند و چنان تصویری در برابر چشمان شان ترسیم فرمودند که مستی از سرشان پرید عیش شان منغّص شد. بعضی از اشعار عبرت انگیز امام هادی (ع) که با هدف روشن ساختن عاقبت جایگاه ستمگران است بدین ترتیب است .آنان در قله های مرتفع منزل گزیدند و مردان مسلح را به پاسداری از آن منازل گماشتند.لیکن آنان را از گزند مرگ حتمی نجات نداد و از آن کاخ ها و قله های سر به فلک کشیده با فلاکت و بدبختی به دورن گودال مرگ فرود آمدند. سپس فریادی برخاست و بانگ زد: کجا رفتند آن تاج ها و زینت ها و آن شکوه و شوکت؟ کجا رفتند آن چهره های نازپرورده ای که در پس پرده های رنگارنگ، خویشتن را از دیگران ممتاز ساختند؟ سرانجام قبر آنان را رسوا ساخت و آن چهره های شاداب و نازپرورده جولانگاه کرم های زمین شد. آنان مدت درازی در دنیا خوردند و آشامیدند، لیکن امروز غذای کرم ها و حشرات زمین شدند. تمام عمر خود را در دنیا به ساختن منازلی صرف کردند که آن ها را از گزند طوفان حوادث ایمن سازد، لیکن با شنیدن بانگ کوچ آن خانه ها و اهل و عیال را ترک گفتند و رفتند…. ابوهاشم از اصحاب امام هادی علیه السلام می گوید: چنان سختی معیشتی به من روی آورد که چاره ای جز اظهارنیاز به پیشگاه سرور سخاوتمندان، امام هادی علیه السلام نداشتم. به حضور امام شرف یاب شدم. تا نشستم فرمودند: ابوهاشم توانایی به جا آوردن سپاس یک از نعمت های الهی را داری؟ من نتوانستم پاسخ بگویم. امام علیه السلام شروع به شمردن نعمت های الهی کردند و فرمودند: آیا از این که خداوندبه تو توفیق ایمان عنایت فرموده و به سبب آن بدنت را از آتش دوزخ مصون داشته، یا از این که نعمت عافیت و سلامت یا نعمت قناعت به تو عنایت فرموده و تو را از ذلت و حقارت مصون داشته است، از او سپاسگذاری می کنی؟ سپس سفارش فرمودند که صد دینار به من بدهند؟! امام هادی علیه السلام دارای پنج فرزند به نام های ابومحمد معروف به ـ حسن عسگری علیه السلام ـ، محمد بزرگترین آنان، حسین، جعفر و دختری به نام عایشه بود. امام هادی علیه السلام زندگی ساده و بی آرایشی داشت. همیشه با مردم و در عمق اجتماع بود. ایشان نمونه انسان کامل بودند. زید بن علی بن الحسین می گوید: در سامرا به بستر بیماری افتاده بودم و سخت در تاب و تب و اضطراب به سر می بردم. در دل شب طبیبی به بالینم آوردند و نسخه ای برای من نوشت که به دست آوردن آن در شب امکان نداشت. تصمیم گرفتیم که صبح آن را تهیّه کنیم. ولی درد همچنان به شدّت مرا می آزرد. وقتی پزشک رفت دیدم خدمتکار امام هادی علیه السلام وارد شد و با خود کیسه ای همراه داشت. وقتی کیسه را باز کرد، دیدم همان دوایی است که دکتر سفارش کرده است. خدمتکار امام گفت: ابوالحسن علیه السلام به شما سلام می رساند و می فرماید این دارو را به این ترتیب میل کنید، شفا خواهید یافت. من طبق دستور امام رفتار کردم و شفا یافتم. ایوب پسر نوح می گوید: به امام هادی علیه السلام نوشتم من در انتظار مولودی هستم. از شما درخواست می کنم که دعا فرمایید خداوند متعال پسری به من عطا کند. امام در پاسخ مرقوم داشتند هنگامی که نوزاد به دنیا آمد، نام او را محمد بگذار. خداوند متعال به من پسری عنایت فرمود که نامش را مطابق فرموده امام علیه السلام محمد گذاشتم. یحیی پسر زکریا می گوید: من در انتظار نوزادی بودم. به امام هادی علیه السلام نوشتم دعا فرمایید که آن نوزاد پسر باشد. امام در پاسخ نامه من مرقوم داشتند بسا از دختران بهتر از پسرانند. پس از مدتی خداوند متعال به من دختری عنایت فرمود. رسم متوکل این بود که هر وقت امام هادی علیه السلام وارد می شدند، فوق العاده احترام می کرد. حتی دستور داده بود که همه در مقابل او متواضع باشند. روزی حسودان به متوکل گفتند که تو به دست خود خلافت را از میان می بری. متوکل فرمان داد کسی به حضرت احترام نکند. حضرت بعداز چند لحظه وارد شدند. اما این بار هم همه احترام گذاشتند و استقبال کردند. وقتی حضرت رفتند همه از خود می پرسیدند چه شد؟ چرا بلند شدی و چرا استقبال کردی؟ کاتب معتز می گوید: شبی پیش متوکل رفتیم و او را غضبناک دیدیم. او به چند نفر از غلامان خود امر کرد که حضرت هادی علیه السلام را بیاورند. مرتب زیر لب می گفت او را می کشم، بدن او را می سوزانم. ناگهان حضرت با کمال شهامت و وقار وارد شد. متوکل به استقبال رفت، تواضع کرد، صورت حضرت را بوسید و پهلوی خود نشاند و پرسید این وقت شب کجا بودید؟ حضرت فرمودند: تو دنبالم فرستاده ای. گفت: دروغ گفته اند و آن گاه حضرت را بدرقه کرد. روزی متوکل در مجلس خود برای اعتراف گرفتن از امام هادی علیه السلام پرسید: فرزندان پدرت درباره عباس بن عبدالمطلب چه نظری دارند؟ امام علیه السلام فرمودند: شمای خلیفه بگویید که فرزندان پدرم در مورد کسی که خداوند اطاعت فرزندان او را بر مردم واجب کرده است، چه نظری دارند. متوکل از این پاسخ خوشحال شد و گمان کرد امام از خاندان بنی عباس تعریف کرد. در صورتی که هدف امام از این جمله این بودکه به خلیفه برساند خلافت و ولایت خاندان رسالت از جانب پروردگار عالم تعیین شده است و خلافت آنان همانند دیگر حکومت ها نیست. حضرت امام علی النقی علیه السلام و فرزندش امام حسن عسگری علیه السلام را در سامرا نگاه داشتند. چون آن مکان مرکز ارتش عباسی تا عصر متوکل بود. آن دو بزرگوار را عسگری نام نهادند. منابع: 1- علامه طبرسي ، اعلام الوري ، ص 355 2- شيخ مفيد ، الارشاد ، ص 327 3-علامه مجلسي ، بحار الانوار ، ج 50 ، ص200 4- علي بن عيسي الاربلي ، کشف الغمه ، ج 3 ، ص 184
میلاد فرخنده
محل ولادت
نام و القاب حضرت
مادر حضرت هادی علیه السلام
دانش امام هادی علیه السلام
سیمای حضرت هادی علیه السلام
عرض تبریک به امام زمان
تسلط بر زبان های گوناگون
نشانه ای از نفوذ در دل ها
مذمت روزگار
جدال و برتری جویی
جاذبه معنوی امام علی النقی علیه السلام
مولودی از سلاله پاک پیغمبر
مقام الهی حضرت امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام و مجلس بزم
اقتباسی از اشعار امام هادی علیه السلام
جود و بخشش و تقویت اراده
فرزندان امام دهم علیه السلام
راه و رسم امام علیه السلام
داروی یک بیمار
نام او را محمد انتخاب کن
بهتر از پسر
احترام به حضرت هادی علیه السلام
متوکل و امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام در مجلس متوکل
چرا عسگری گویند؟
علي در عرش بالا بي نظير است
علي بر عالم و آدم امير است
به عشق نام مولايم نوشتم
چه عيدي بهتر از عيد غدير است؟
عید غدیر بر شما مبارک.