مسلمانان مرا وقتي دلي بود
07 اردیبهشت 1391 توسط بارانی
مسلمانان مرا وقتي دلي بود به گردابي چو مي افتادم از غم دلي همدرد و ياري مصلحت بين ز من ضايع شد اندر کوي جانان هنر بي عيب حرمان نيست ليکن بر اين جان پريشان رحمت آريد مرا تا عشق تعليم سخن کرد | که با وي گفتمي گر مشکلي بود به تدبيرش اميد ساحلي بود که استظهار هر اهل دلي بود چه دامنگير يا رب منزلي بود ز من محرومتر کي سائلي بود که وقتي کارداني کاملي بود حديثم نکته هر محفلي بود |
مگو ديگر که حافظ نکته دان است که ما ديديم و محکم جاهلي بود |